نشست تخصصی «افغانستان یکسال پس از سقوط- زمینهها، روندها، اثار منطقهای سقوط جمهوریت در افغانستان» در انجمن حمایت از زنان و کودکان پناهنده برگزار شد.
در این نشست سقوط دولت پیشین افغانستان و بهم ریختگی ساتار کنونی در کشور افغانستان تحلیل و بررسی شد و محمدرضا بهرامی، سفیر سابق جمهوری اسلامی در کابل با حضور در این نشست تخصصی گفت: ارزیابیهای من شخصی بوده و از موضع رسمی نیست. اولین نکته این است که آغاز مذاکره دولت آمریکا با طالبان به صورت مستقیم و بدون حضور نمایندگان دولت افغانستان عبور آمریکا (که یکی از حامیان دولت سابق و نظم در افغانستان) از دولت سابق در فغانستان بود. حتی مفهوم واقعی این مذاکره را به عنوان عبور از نظم سابق در افغانستان هم محسوب کنیم.
او افزود: به نظر میرسد آمریکاییها به این نتیجه رسیده بودند که دولت سابق قادر به تامین منافع آنها نیست و علاقهای ندارند جنگی را ادامه دهند که در آن پیروز نیستند.
بهرامی در ادامه میگوید: ۲۴ مرداد سال گذشته کابل سقوط کرد. با سقوط کابل نظم سیاسی برخواسته از توافق بن هم فروپاشید. اما بعد از این فروپاشی شاید استقرار یک نظم سیاسی جدید و پایدار نبودیم و پدیدهای به نام «امارت اسلامی» در افغانستان مستقر شده و حکومت را در دست گرفته است. اما مبانی حکمرانی رسمی را از این امارت اسلامی ندیدیم و ساختار موقت در کابل مستقر است. البته مولوی عبدالحکیم حقانی، قاضیالقضات افغانستان کتابی تحت عنوان «الامارت السلامی و نظامها» را به زبان عربی نوشت و عقاید خودش را درباره ساختار حکومت و شیوه حکمرانی نوشته است. مقدمه آن را مولوی هیبتالله، رهبر طالبان نوشته است که میتواند موید تایید این کتاب باشد اما هنوز این مسئله هم به عنوان رسمی عنوان نشده است. در این کتاب بعضی از مختصات خاص نظام حکمرانی بیان شده است. ولی وقتی وزیر دفاع از ضرورت قانون اساسی در افغانستان صحبت میکند و میتوان برداشت کرد که هنوز این کتاب به عنوان مبنای حکمرانی مورد توافق و پذیرش همگان قرار نگرفته یا هنوز به طور کامل اجرا نشده است.
محمدرضا بهرامی با اشاره به توافق دوحه تاکید کرد: در هفتههای آخر منتهی به سقوط دولت کابل در دوحه محل مذاکرات حاکمیت افغانستان و طالبان با حضور نیروهای آمریکایی و مقامات قطری توافقی انجام شد. گروهی به عنوان جمهوری اسلامی افغانستان (نه لزوما دولت) و نماینده طالبان درباره دوران گذار توافق کردند و جزئیات، مدت، سهم هر کدام از طرفین و حتی درباره وزارتخانهها به توافق رسیدند و قرار شد این ساختار جایگزین دولت در کابل شود. اما خروج غیرمترقبه مقامات ارشد دولت افغانستان از کابل اتفاقی افتاد و خلا قدرتی را به وجود آورد که توسط عمدتا نیروهای شبکه حقانی که در اطراف کابل مستقر بودند پر شد. با توجه به اختلاف نظرات بین جناحهای مختلف طالبان این اتفاق توافق دوحه را از گردونه خارج کرد. سوالی که مطرح میشود این است که آیا این خروج یک تصادف و ناشی از تهدید یا امنیتی و یا یک اقدام هماهنگ شده با شبکه حقانی یا بعضی از کشورهای همسایه یا منطقه بود؟ اگر به این سوال به صورت دقیق پاسخ داده شود تصویر روشنتر خواهد شد.
او افزود: یکسال از تسلط طالبان بر اداره افغانستان میگذرد اما هنوز هیچ دولتی طالبان را به رسمیت نشناخته است و تعامل غیررسمی و زیرخط شناسایی کماکان توسط همه کشورهای مختلف در مورد طالبان رعایت میشود. ماهیت رابطه طالبان با گروههای افراطی غیرافغان پدیدهای به شدت پیچیده و مناسبات درهم تنیده است. برداشت شخصی من این است و حداکثر توقعی که میتوان از طالبان درباره این گروههای افراطی داشت این است که بین آنها و دولتهای معارض میانجیگری و وساطت کنند و توقع برخورد طالبان با این گروهها به جا نیست. به عنوان مثال طالبان بین TTP (تحریک طالبان پاکستانی) و دولت پاکستان وساطت کردند. البته دو گروه از این قاعده مستثنی هستند: 1) داعش که مناسبات و برخورد طالبان با آنها کاملا مشخص و تعارضی است و جدا از اختلافات اساسی، پای اصلی اختلافات قدرت است. 2) القاعده که باید برای مناسبات آنها با طالبان مرزبندی کاملا مشخصی قائل شد.
سفیر سابق جمهوری اسلامی با اشاره به کشته شدن رهبر القاعده در کابل، تاکید کرد: به نظر من چند نکته قابل توجه در این حادثه وجود داشت. فرمانده سابق نیروهای امریکایی اعلام کرد که «بعد از سقوط (یعنی تسلط طالبان بر کابل) دسترسی اطلاعات بین یک تا ۳ درصد بود»؛ اگر این را قبول کنیم یعنی اطلاعات مربوط به محل استقرار رهبر القاعده در کابل توسط کسی یا جناحی از طالبان انجام شده که معمولی نبوده و دسترسی بالایی داشته است و میدانسته اطلاعاتش قابل استناد است. این اتفاق موجب استمرار بیاعتمادی به طالبان در حوزه مبارزه با تروریسم خواهد شد. این حادثه نشان داد که فرد یا جناحهایی در طالبان که تصور میکردند در هر دو طرف این بازی حساس را ادامه دهند اشتباه کردند. یعنی هم در تعامل با کشورهای غربی موضع ضد گروههای افراطی را بگیرند و هم رهبر القاعده را در حوزه خود جا دهند. این اتفاق در تشدید اختلافات داخلی طالبان اثرگذار خواهد بود. نمیتوانیم در مورد کیفیت و میزان آن صحبت کنیم. فرضیههایی مطرح شد است. یکی از افغانستان را نسبت به همکاری در این جنبه درگیر میکند. ما نیازمند دسترسی اطلاعات بیشتر هستیم تا این فرضیه را درست بدانیم که که یکی از همسایههای افغانستان بنا به ملاحظات اقتصادی نیازمند نوع تعامل بوده و این اتفاق را هماهنگ کرده است. اگر این فرضیه درست باشد، سوال این است جناحی از طالبان که رابطه نزدیکتری با این همسایه داشتند غافلگیر شدند؟ یا بخشی از برنامه بودند؟ پاسخ به این سوال تصویر روشنی درباره آینده افغانستان و وضعیت طالبان در این کشور را در اختیار ما میگذارد.
محمدرضا بهرامی با بیان این که «توافق دوحه حاصل ۱۸ ماه مذاکره آمریکا و طالبان بود»، گفت: این توافق منجر به امضای یک متن مشترک بین دو طرف شد و به توصیه هر دو طرف مصوبه شورای امنیت سازمان ملل متحد را گرفت. شخصا ابراز تردید میکنم که آیا واقعا همه این اتفاقات را رقم زدند تا از افغانستان خارج شوند؟ فکر میکنم هدف اصلی خروج و رها کردن افغانستان نبوده است بین خروج نظامی از یک کشور و رها کردن آن باید مرز قائل شویم. معتقدم که خواستند فقط حضور نظامی نداشته باشند. آمریکاییها دسترسی افغانستان را به میلیارد دلار دارایی خودشان مسدود کردند و عملا آن را به عنوان یک ابزاری برای تعامل و کنترل طالبان نگه داشتهاند. آمریکا کنسولگری و سفارتخانه دولت سابق افغانستان را مسدود کرد. یعنی از نظم سابق به صورت صد در صد عبور کرده است. اما تعامل سیاسی و نظامی آنها در مذاکرات دوحه ادامه پیدا کرد البته از زمان توافق دوحه وجود داشت. در فرردین ماه امسال با توجه به مخالفت طالبان با ادامه تحصیل زنان در افغانستان تعاملات بخش سیاسی متوقف شد اما تعاملات نظامی ادامه پیدا کرد. طی هفتههای اخیر مذاکره دو طرف برای آزادسازی سپردههای افغانستان در آمریکا شروع شده بود که حادثه ایمن الظواهری، رهبر القاعده این مذاکرات را هم متوقف کرده است. نمیدانم آیا کانال نظامی به کار خود ادامه میدهد یا متوقف شده است.
سفیر سابق جمهوری اسلامی با اشاره به این که جنبه امنیتی برای آمریکا مهم است، افزود: آمریکاییها میخواهند هرگونه نگرانی درباره تهدیدهای نامتقارن در رابطه با افغانستان را برطرف کنند. بحثهای مبارزه با تروریسم هم در این چارچوب در حال انجام است. اگر متن توافق دوحه را مطالعه کنید مهمترین مطالبه آمریکا از طالبان هم موضوع امنیتی است. استفاده از افغانستان به عنوان بستر برای تسهیل دسترسی به آسیایی مرکزی نیز مد نظر بود. به نظرم روندی که همیشه در آمریکا استمرار داشته که افغانستان اتصال ژئوپلیتیکی اقتصاد سیاسی آسیای مرکزی به جنوب آسیا است. یعنی افغانستان مانند پل بین این دو حوزه باشد. آمریکا ساختاری را در این راستا به نام «P5+1» یعنی 5 کشور آسیای مرکزی بعلاوه آمریکا را ساختند و چند جلسه داشتند و حتی پیشنهاد کردند که دولت افغانستان قبل از سقوط به آن ملحق شود. به نظرم امریکاییها به دنبال تشویق نیروی گریز از مرکز نزد کشورهای آسیای مرکزی نسبت به روسیه هستند و بحران اوکراین این انگیزه را تقویت کرده است. همگرایی کشورهای آسیای مرکزی بدون حضور روسیه دنبال میشود و در سال 2018 و 2019 و 2022 سه نشست سران 5 کشورهای آسیای مرکزی برگزار شده است. آمریکا به لحاظ نظامی افغانستان را ترک کرد. افغانستان اولویت بالا ندارد چون تهدید حیاتی برای امریکا به حساب نمیآید. اما باور ندارم که به لحاظ اقتصادی و سیاسی افغانستان رها یا حتی به منطقه واگذار شده باشد. در یک ماه گذشته نشست علمای افغانستان تحت عنوان «نشست سه روز علما» در کابل برگزار شد که به نظر من این نشست تبدیل قدرت به اقتدار توسط طالبان بود. طالبان به لحاظ نظامی قدرت را گرفته بودند و نیاز داشتند که آن را به اقتدار تبدیل کنند. برای اقتدار با توجه به ساختار فکری طالبان نیاز به استفاده از علما و دین داشتند تا قدرت خود را مشروع کنند.
او به دو نیرویی که مقابله نظامی با طالبان دارند، اشاره کرده و گفت: این دو نیرو مبنای فکری و رویکردی کاملا متضاد دارند. یکی از آنها داعش است که در شرق و شمال شرق با طالبان مقابله میکند. داعش هم چند اقدام فرامرزی داشته است و هم با هدف قراردادن شیعیان، به دنبال تشدید تنشهای قومی و مذهبی است. نیروی دومی که مقابل طالبان هستند جبهه ملی مقاومت متشکل از مجاهدین و نیروهای امنیتی سابق است. در مورد نوع برخورد با داعش همه چیز روشن است. اما در باره جبهه ملی مقاومت هنوز نشانهای ندیدم که هدفگیری این جبهه متاثر از کشورهای غربی باشد.
محمدرضا بهرامی در ادامه تاکید کرد: رقابت جهانی ژئوپلیتیک به سمت دریا رفته است. اگر بخواهیم ژئوپلتیک زمینی را در نظر بگیریم فقط اوکراین است. اما در حوزه دریا در دو ماه اخیر بحران جزایر سلمان بر توافق چین با این جزایر داشت و عکسالعمل استرالیا و آمریکا به این توافق رخ داده است. بحران تایوان هم رخ داد و تمام این موضوعات نشان میدهد که مسیر ژئوپلیتیک دریاست و در جغرافیای خشکی فقط اوکراین را داریم. اگر این موضوع اصل باشد باید بپذیریم جنوب و غرب آسیا در حال بازتعریف است و نمیتوان آن را با شاخصهای سابق بررسی کرد. در این بازتعریفها توجه کنید که اهمیت افغانستان چقدر کم شده است؟
او افزود: بحران افغانستان در لایحه منطقهای دو ویژگی دارد: ۱) رقابت (در حال آشکار یا چنان) ۲) عدم اجماع. علیرغم وجود همکاری و حتی تصمیم کشورهای همسایه برای برگزاری نشست افغانستان و… نمیتوانیم نسبت به این دو موضوع بیتفاوت باشیم. در لایه داخلی هم هنوز مفهوم دولت – ملت در افغانستان شکل نگرفته است.
سفیر سابق جمهوری اسلامی گفت: با توجه به مجموعه صحبتهایی که انجام شد، چند سوال پیش میآید. ۱) سرنوشت توافق دوحه چه خواهد شد؟ در حال حاضر آمریکا و طالبان طرف مقابل را به نقض این توافق متهم میکنند. ۲) آیا در صورت استمرار تعامل طالبان با القاعده، عامل بین غرب با طالبان میسر خواهد بود یا حادثه کابل نقطهای برای تعیین تکلیف است؟ ۳) وضعیت مناسبات داخلی قدرت در طالبان به چه شکلی خواهد درمیآید؟
محمدرضا بهرامی تاکید کرد: برداشت من این است که افغانستان هنوز در دوران گذار است. حتی اگر پدیده ساختار موقت طالبان را مبنا قرار دهیم، هم در افغانستان دوران گذار قرار میگیرد. با ذهنیت بدبینانه فکر میکنم اجماعی در مورد آینده افغانستان در بین منطقه و حتی خارج از منطقه وجود ندارد. بحران اوکراین بر تشدید رقابتها و اختلافات افزوده و کمک کننده نبوده است. تعامل کشورهای مختلف با طالبان بر مبنای منافع موضوعی آنها صورت گیرد. به نظرم حادثه کشته شدن رهبر القاعده در افغانستان فعلا شناسایی طالبان در دستور کار نیست. اگر این حادثه هم رخ نمیداد، هیچ کشوری در منطقه حاضر نبود برای شناسایی طالبان پیشقدم شود به دو دلیل: ۱) رفع رژیم تحریم طالبان در دست منطقه نیست. ۲) مشارکت در بازسازی افغانستان نیاز به ظرفیتهای مالی بیشتر از کشورهای منطقه دارد.
سفیر سابق جمهوری اسلامی ایران در کابل تاکید کرد: ترجمه بیاعتمادی بین طالبان و طرف غربی بعد از حادثه کابل، قطع تعامل نیست و تعامل با طالبان حتی توسط کشورهای غربی کماکان ادامه خواهد داشت. چون مقابله با افراطگرایی به مفهوم ثبات در افغانستان نیازمند حفظ تعامل با طالبان است. استمرار وضع موجود قویترین گزینهای است که درباره افغانستان ادامه خواهد داشت.
او افزود: برداشت شخصی من این است که تا زمانی که تکلیف نظم جهانی ژئوپلیتیک مشخص نشده باشد نباید توقع نظم منطقهای پایدار و قابل محاسبه را داشته باشیم چون دشوار است.
محمدرضا بهرامی با اشاره به این که امنیت زیربنای تمام موارد است، گفت: نکته دوم این است که آیا از توسعه به دموکراسی میرسیم یا خیر؟ اما مشخص است که بدون امنیت نه میتوان به توسعه اقتصادی – اجتماعی و نه به دموکراسی دسترسی پیدا کرد.
سفیر سابق جمهوری اسلامی ایران در کابل به گروههای افراطی موجود در افغانستان اشاره و تاکید کرد: طالبان میتوانند مانع از برخورد خشونتبار دولتها با این گروهها شود اما صحبت از مقابله نیست. ترجمه این رویکرد این است که نگهداشتن و حذف نکردن این گروه میتواند تهدید بالقوه آینده باشد. این ظرفیت قابلیت استفاده را دارد.
او با طرح این سوال که آیا امارت اسلامی، قابلیت تبدیل شدن به دولت مدرن را دارد؟ گفت: چرا بحث مشارکت و دولت فراگیر مطرح میشود؟ شاید مدلهایی در دنیا برای پدیده «امارت» وجود داشته باشد چون رویکرد مهم است نه اسم. افغانستان از ۱۹۷۳ درگیر بحران است و شدت و ضعف آن متفاوت بوده است. با کودتای داود در این سال تغییر سیاسی در نظم سیاسی در افغانستان رخ داد. افغانستان از نقش سنتی در حوزه سیاست خارجی خارج شد و گرایش یکطرفه پیدا کرد. تمام تحولات همه نظمهای سیاسی به حل بحران نپرداختند بلکه با قوه قهریه آن را سرکوب کردند یا با مسکن آن را برای مدتی آرام کردند و باعث انباشت بحرانها شدند.
محمدرضا بهرامی گفت: اولویت افغانستان کم شده و فعلا تهدید حیاتی برای آمریکا نیست. اما افغانستان نباید بافروپاشی مواجه شود. این میتواند بزرگترین تهدید برای منطقه و خارج از منطقه باشد. بنابراین نباید نسبت به این پدیده بیتفاوت بود. فروپاشی لزوما ناشی از بحران امنیتی نیست بلکه امکان دارد بحران اقتصادی کشور را به سمت فروپاشی ببرد. ارسال کمکهای انسانی به افغانستان برای ممانعت از فروپاشی این کشور است.
سفیر سابق جمهوری اسلامی ایران در کابل درباره ارتباط ایران و طالبان قبل از ۲۰۲۱ تاکید کرد: ایران با طالبان تماس داشت نه رابطه و این امری اجتناب ناپذیر بود. با وجود بیش از ۹۰۰ کیلومتر مرز با افغانستان ایران نمیتواند بیتفاوت باشد. حتی در جنگ تحمیلی نیز ایران مناسباتمان با صدام حسین قطع نشد و در آنجا کاردار داشتیم.
توسعه تحمیلی در افغانستان فروپاشید
محمدحسین عمادی، مشاور ارشد برنامه توسعه سازمان ملل در بازسازی افغانستان نیز در این نشست تاکید کرد: سازمان UNDP درخواست همکاری کرد و ما با آنها در حوزه انکشاف دهات و توسعه روستایی در افغانستان همکاری کردم. قرار شد موسسه توسعه روستایی در افغانستان را طراحی و برنامهریزی و اجرا کنیم. در آشنایی با روستاهای افغانستان انگار 100 سال به عقب برگشتم و نظام ارباب و رعیتی، چوب و فلک کردن، اتاق زندان رعیت و… را در 70-80 کیلومتری کابل دیدم اما متوجه شدم 35 سال پیش در زمان خانم لعل نهرو افغانستان و پاکستان بدون اطلاعرسانی این موسسه را تاسیس کرده بودند. نشست عجولانه جهانی بن، افغانستان را یک کشور بیهویت، بیتاریخ و بیگذشته دید و غربیها دید و جهت توسعه آن یک مکتب به شدت رادیکال و غیرمتناسب با بافت افغانستان طراحی کردند. البته در نظام سیاسی هم اینگونه عمل کردند چون کسانی که در نشست بن حضور داشتند راضی بودند اما هیچ کسی نظر مردم افغانستان را نگرفته بود. اما بررسی این نگاه در بحث توسعهای مشخص میکند که چرا 20 سال هزینهای تریلیون دلاری آمریکا و دیگر کشورها و فعالیت صدها کارشناس در افغانستان نتیجهای نداد و فروپاشید.
او افزود: هدف توسعه تحمیلی به افغانستان این بود که با پول و تکنولوژی توسعه به وجود آورد اما افغانستان بهترین دلیل در قرن بیستم برای رد این تئوری در قرن توسعه است. مدل انتخاب شده برای توسعه افغانستان این بود که کارشناسان اروپایی میخواستند حرفهای زیبای تئوریک را در کشوری که به زعم خودشان صدها سال عقب است پیاده کنند. دولت افغانستان نیز سیستم مشاوره قوی، وطن پرست و آشنا به افغانستان نداشت. ژاپن تنها شریک عاقل در افغانستان بود. «طرح همبستگی ملی افغانستان» بهترین نمونهای بود که آمریکاییها مطرح میکردند. اما تفکر بیگانه، تحمیل شده و باورهای غربی مبانی و چهار این طرح را ساخته بود و با وجود دموکراسی که در کلام داشت اما دیکتاتوری کامل بود. چون بدون مشورت با مردم روستاهای افغانستان دیکته شده بود. این مدل وابسته به پول و تکنولوژی و به شدت غیرمشارکتی بود. آنها در کلام هرجایی شوراها را تشکیل دادند کاری که ما در گذشته با خطاهای زیاد اما با شور انقلابی و تفکرات چپ در ایران انجام دادیم، آنها در افغانستان بدون آشنایی با افغانستان انجام دادند و فقط دنبال رکورد بودند برای دادن آمار و گرفتن پول.
شاور ارشد برنامه توسعه سازمان ملل در بازسازی افغانستان به اوج فساد انتقال پول در توسعه افغانستان اشاره و تاکید کرد: چند میلیون دلار از اروپا برای بازسازی بامیان آمد اما این پول در آخر به ۲۰۰ تیر چوب ختم شد. اما هیچ کس حتی سازمان ملل متحد نمیخواست این مسائل بیان شود. کسانی که در ساخت یک مدرسه با دیدن کیسه سیما ایرانی گفتند ما پول ساخت مدرسه را نمیدهیم چون مصالح ایرانی در آن به کار رفته است دزدیهای میلیون دلاری را نمیدیدند. مثلا سرجمع مخارج بادیگارد نفر سوم سفارت آمریکا ۱۷ هزار دلار بود. به نظر من ۷۵ درصد این تریلیون دلارها به اروپا و آمریکا برگشت. ۲۵ درصد در افغانستان ماند و بیشتر آن هم افرادی که امروز با تلویزیونهای خارجی مصاحبه میکنند با خود بردند. مقدار بسیار کمی به ساخت پل، راه و سالن عروسی اختصاص یافت و کاریکاتوری از توسعه را به تصویر کشیدند. از سال ۲۰۱۱ تمام مسئولان حتی معاونان وزارتخانههای افغانستان به دنبال پیدا کردن جایی در خارج از کشورشان بودند، چون میدانستند که این سیستم ماندنی نیست.
او افزود: پارادایم و چارچوب توسعه و انکشاف افغانستان از جنبه سیاسی، اجتماعی و سیاستگذاری نامشخص بود. آرمانها به شدت بلندپروازانه بود اما اصول اولیه حقوق بشر که هیچ، حقوق اولیه انسان هم در واقعیت وجود نداشت. نداشتن تئوری منسجم توسعه برپایه واقعیتهای افغانستان کاملا مشهود بود. در سال ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۸ تمام اقدامات ما سیستم مجازی بود و اولین اپل به آنجا میآمد. اما بدنه در استان به پوچی میرسید. تناسب واقعیت و آرمان در پروژههای طلایی مطرح میشد. از سوی دیگر موانعی مانند منافع ملی آمریکا نیز وجود داشت. ما برای کاشت گندم اقدام کردیم اما نشد چون طبق قانون اساسی آمریکا «هر نوع کمکی که قریب کشاورزی برای آمریکا ایجاد کند ممنوع است.»
محمدحسین عمادی گفت: تناسب تئوری و پارادایم توسعه افغانستان ایدهآل و غیرقابل اجرا بود. سال ۲۰۰۵ دوره حرفها و آرزوهای بزرگ، ۲۰۰۸ دوره سرگشتگی و ۲۰۱۱ تا بعد تسلیم شدن افغانستان بود. چرا زمینهها و روندها باعث سقوط نه سیستم مصنوعی ساخته شده و متکی به پول غربیها شد. داستان ۲۰سال افغانستان داستان شکست خورده تئوریهای توسعه غربی در توسعه اجتماعی است.
او افزود: اعتقادم این است که منشا فساد جریانی و نیروهای خارجی بود. البته نیامده بودند که فساد کنند اما ریشه فساد این است که نمیدانی چه اقدامی باید انجام دهی. آمریکا بیشترین نقش را داشت و پول اصلی از سمت آن میآمد. آمریکاییها مانده بودند چه کاری انجام دهند و گیر کرده بودند. اول آمده بود که دموکراسی بیاورد اما مانند ما ایرانیها نسبت به افغانستان جهل دارند ولی فکر میکردند دانش زیادی دارند. در مقابل مشاوران آمریکایی که بیاطلاعترین و پرپولترین عمل کردند، مشاوران انگلیسیها عاقلترین بودند. آلمان و ژاپن هم با نظم و عاقلانه رفتار میکردند. فساد تفاوت طبقاتی را به وجود آورده بود. مشاور آمریکایی ۳۲هزار دلار، وزیر افغانستان حدود ۷ هزار دلار میگرفت و آبدارچی این وزیر ۱۷۰ دلار دریافت میکرد. این ناعدالتی کاملا به چشم میخورد.
مشاور ارشد برنامه توسعه سازمان ملل در بازسازی افغانستان گفت: طالبان تئوری و مدلی برای توسعه ندارد اما به شدت عملگراست و به نظرم عاقل عمل میکند. آنها خرج را به شدت کم کردند. تمام پول نظامی را نیاز ندارند با چند طالبان پاپتی در ماه ۶۰ دلار هزینه کار خود را پیش میبرند. اولویت اصلی آنها پشتونهاست. شرایط ژئوپلیتیکی که تغییر کرده است برنده اصلی چین است. چون معادنی که چین میخواهند در افغانستان است از این سو طالبان پول بیمنت و بدون دخالت در حکومت را میخواهد. چین میگوید: «جنس بده پول بگیر، هر کاری میخواهی با ملتت بکن!» به نظرم اقتصاد آینده افغانستان حتی در دوران آمریکا دست چین بود.
او افزود: همکاری کشورهای منطقه برای به رسمیت نشناختن طالبان مسئلهای بسیار مهم است و باید رعایت شود. یعنی نباید به رسمیت شناخته شود اما باید با آنها ارتباط داشته باشیم و چون طالبان یک واقعیت است اما حقیقت نیست. باید در مناسبات خودمان با طالبان منافع ملی را در نظر بگیریم. اما در این متاسفانه این مشکل وجود دارد که ۴۰ سال از انقلاب گذشته اما منافع ملی در ایران تعریف نشده است. من یقین دارم مشکلات اصلی داخلی و ارتباطات با کشورهای خارجی و بلاتکلیف وزارت خارجه و سفرا به دلیل مشخص نبودن منافع ملی است. با همین منافع ملی عمومی و با روش کژدار مریز باید بپذیریم که همسایهای داریم که مطلوب ما نیست اما این همسایه وجود دارد.
آمریکاییها واقعیتهای افغانستان را به مردم خودشان نگفتند
محسن روحی صفت، کارشناس مسائل افغانستان نیز در این نشست گفت: به دلایل مسائل داخلی و مسئله بینالمللی به نظر نمیآید شاهد ثبات در افغانستان خواهیم بود. وضعیت ایران تاثیر عمدهای در تعامل آمریکا نسبت به منطقه دارد. افغانستان و شرق ایران یک محور بیثباتی در زمان حال و آینده خواهد بود و آمریکا علاقمند نیست که سیاستی باشد که ایران از آن بهرهمند شود. به همین دلیل در کشورهای مرزی شرقی بیثباتی را شاهد خواهیم بود.
او با بیان این که سیاستهای متضادی از آمریکا نسبت به افغانستان خواهیم دید، افزود: مسائل قومی و داخلی و منطقهای و سیاستهای اعمالی آمریکا باعث میشود که ناآرامی در منطقه را شاد خواهیم بود. نباید خودمان را زیاد داخل آتش نکنیم چون مسائل افغانستان ساده به نظر میآید اما بسیار پیچیده است. اگر رابطه مدیریت شدهای نسبت به آمریکا داشتیم، کمک حال افغانستان بودیم.
روحی صفت تاکید کرد: در بحثهای سیاسی آشفتگی و فساد در مباحث سیاسی هم وجود داشت. واشنگتن پست به بخشی از گزارشی که آرشیو محرمانه آمریکا تهیه کرده دسترسی پیدا کرد و نوشت: «مسئولان آمریکا حقایق افغانستان را به ملت خود نگفتند. تمام حقایق افغانستان پنهان شد و تمام مطالبی که در مصاحبهها میگفتند برخلاف واقعیت بوده است.» از سال ۲۰۰۹ آمریکا به نتیجه میرسد که در افغانستان به بنبست رسیدهاند. داگلاس لوت در مصاحبهای گفته است: «ما از فهم بنیادین در افغانستان تهی بودیم!» این بیاطلاعی در موضوع توسعه و جهت سیاسی افغانستان را به اینجا رساند.