انجمن حمایت از زنان و کودکان پناهنده . حامی
جستجو کردن
“کلاس های باز کاملا بسته” عنوان گزارشی است که امروز  روزنامه بهار همزمان با بازگشایی مدارس درباره صد ها کودک افغان بازمانده از تحصیل به چاپ رسانده است که در ادامه متن آن را آورده ایم:

الفبا نمی‌دانند. اسمشان را هم نمی‌توانند بنویسند؛ نه بنویسند، نه بخوانند. بقیه اسمشان را گذاشته‌اند بچه‌های پناهنده، آواره، بی‌هویت، دوملیتی. اگر به هریکشان هم یکی از این‌ها را نگویند، یک نام برای همه‌شان مشترک است: «افغانی». نامی که درگیری‌های این بچه‌ها و پدر و مادرانشان دیگر اجازه این را نمی‌دهد که اشتباه بودنش را به کسانی که آن‌ها را به این نام می‌خوانند، گوشزد کنند؛ که بگویند: «افغانی نه، افغان» که: «ما پدرمان افغان است، مادرمان ایرانی؛ ولی ما را ایرانی نمی‌دانند، به ما می‌گویند افغان.»
تعداد زیادی از آن‌ها، پدرانشان را حتی یک‌بار هم ندیده‌اند. وقتی هنوز نبوده‌اند، پدربزرگ و مادربزرگانشان، برای کم کردن یک نان‌خور از سر سفره‌شان، دخترانشان را به مهاجران افغان فروخته‌اند و حالا بعد از این اتفاق، به دنیا آمده‌اند، با چند خواهر و برادر و دیگر خبری از پدرانشان نیست؛ پدرهای آن‌ها حالا یا مرده‌اند، یا زندانی‌اند، یا به وطن خودشان فرار کرده‌اند، برگشته‌اند نزد خانواده‌هایی که قبلا در افغانستان تشکیل داده بودند. حالا این کودکان مانده‌اند با مادران ایرانیشان که قانون، آن‌ها را برای انتقال تابعیتشان به فرزندانشان، به رسمیت نمی‌شناسد. قانونی که به واسطه همین به رسمیت نشناختن، هم مدرسه رفتن را از آن‌ها گرفته، هم شناسنامه داشتن را و هم هویت مشخص داشتن را.
پیدا کردن این کودکان و نشستن پای حرف‌هایشان، کار سختی نیست. اگر در شهرهای بزرگی مثل تهران، تعداد کودکان دوملیتی که در اصل حالا معلوم نیست دقیقا کجایی‌اند، کم باشد، شهرهای شرقی کشور مانند زاهدان و مشهد، پُرند از کودکانی که روزها را زیر پر و بال مادرانشان، مادران متاهلِ مجردشان، شب می‌کنند و نه مدرسه‌ای هست که آن‌ها را برای درس خواندن بپذیرد و نه در کل حمایتی از کسانی که در کنار آن‌ها زندگی می‌کنند، وجود دارد که بتوانند با تکیه بر آن، روزگارشان را به‌طور عادی بگذرانند. محله‌های شیرآباد و کریم‌آباد حومه شهر زاهدان، محله اصلی سکونت کودکانی است که مادرانشان در غیاب شوهران افغانشان، آن‌ها را به این محله‌ها برده‌اند، تا در کنار هم‌سن و سالانشان، در کوچه‌های خاکی و آلوده، فقر را زندگی کنند. «علی» یکی از این کودکان است. شش سالش است و با مادر و سه خواهر و برادر دیگرش در شیرآباد زندگی می‌کند. مانند بیشتر هم‌بازی‌هایش، پاپوش به پا ندارد، لباس‌هایش نو نیستند، تمیز نیستند. نیازی ندارد از علی پرسیده شود که چه می‌کند در روزهای گرم تابستان زاهدان، تفریح می‌کند یا نه، در خانه استراحت می‌کند یا خیر. پرسیدن هیچ‌یک از این سوال‌ها، لزومی ندارد، همین که به میانشان بروی، کنارشان بنشینی، یک لبخند بهشان بزنی، خودشان می‌آیند جلو، شروع می‌کنند به حرف زدن. علی می‌گوید که درس نمی‌خواند، دوست دارد درس بخواند ولی نمی‌تواند. درست هم نمی‌داند که چرا. یک موضوع را ولی خوب می‌داند: آرزوهایش را. او آن‌طور که به نظر می‌رسد، آن‌طور که هم سن‌ و سالان ایرانی او فکر می‌کنند، یک بچه «افغانی» بی‌آرزو نیست؛ برای جواب دادن به سوال «چه آرزویی داری؟» یک لحظه هم فکر نمی‌کند: «آرزو دارم شناسنامه داشته باشم.»
شناسنامه داشته باشی که چی بشه؟
که مادرم برای ما هم یارانه بگیره و پولدار بشه تا کرایه خونه رو بده. برامون لباس و غذا بخره، خواهرهام دامن داشته باشن، برادرهام کفش داشته باشن.
یعنی دوست نداری بری مدرسه، درس بخونی، بعد بری سر کار، پول دربیاری؟
دوست دارم ولی مادرم می‌گه ما پول نداریم، مدرسه‌ رفتن پول می‌خواد. می‌گه کسی ما رو تو مدرسه‌ها نمی‌خواد.
این فقط علی نیست که خانواده‌اش پول ندارند، خودش و خواهر و برادرهایش یارانه ندارند، به مدرسه نمی‌روند و «کسی او را در مدرسه‌ها نمی‌خواهد.» کوچه‌ای که علی در آن زندگی می‌کند، پر است از بچه‌هایی که پابرهنه بازی می‌کنند و بعضیشان چشم‌بادامی‌اند مثل پدرهای افغانشان، بعضیشان نه، به مادرشان رفته‌اند، شبیه ایرانی‌ها.
محمد یکی از آن‌ها است؛ 10 ساله. یک کلمه بلد نیست به فارسی بنویسد و بخواند. سه چهار سال رفته به مدارس مختلف و آمده ولی هیچ‌جا او را راه نداده‌اند: «با مادرم هی رفتیم و اومدیم، از همون هفت سالگی، ولی همه‌شون گفتن نمی‌تونم به مدرسه برم. گفتن شناسنامه نداری. مادرم می‌گه حق دارن، بچه‌‌ای که شناسنامه نداره، کجا بهش درس یاد می‌دن.»
محمد حالا کنار پدر و برادرش در یک کارگاه کفاشی کار می‌کند. او دیگر دارد کم‌کم رویای مدرسه رفتن، درس خواندن، همکلاسی داشتن و فارغ‌التحصیل شدن را از خودش دور می‌کند: «کار می‌کنم، پولمو می‌دم بابام تا کرایه خونه‌مونو بده. چاره‌ای نیست.»
قصه پیچیده آموزش کودکان دوملیتی
موضوع تابعیت و آموزش کودکان حاصل از ازدواج زنان ایرانی و مردان اتباع خارجی مانند مردان افغان یا عراقی، قصه بلندی دارد. نهادهای رسمی مانند اداره اتباع و مهاجران خارجی می‌گویند که در حال حاضر، ۳۲‌هزار کودک بدون هویت و شناسنامه حاصل ازدواج زنان ایرانی با اتباع بیگانه در ایران زندگی می‌کنند اما منابع غیررسمی و کارشناسانی که در حوزه این کودکان فعالیت می‌کنند، می‌گویند که از سال 85 به بعد که موضوع اعطای تابعیت ایرانی به کودکان حاصل از این ازدواج‌ها به میان آمده است، بیش از صدهزار پیوند غیرقانونی زنان ایرانی با مردان افغان انجام شده و بیش از 400‌هزار کودک، بعد از این ازدواج‌ها به دنیا آمده‌اند.
مهر 1385 نمایندگان مجلس با اضافه کردن ماده واحده‌ای به ماده 1060 قانون مدنی و اصلاح بندهای 4، 5 و 6 ماده 976 همین قانون، مصوب کردند که: «فرزندان حاصل از ازدواج زنان ایرانی با مردان خارجی که در ایران متولد شده یا حداکثر تا یک سال پس از تصویب این قانون در ایران متولد می‌شوند، می‌توانند بعد از رسیدن به سن 18 سال تمام، تقاضای تابعیت ایرانی کنند. این افراد در صورت نداشتن سوءپیشینه کیفری یا امنیتی و اعلام رد تابعیت غیرایرانی به تابعیت ایران پذیرفته می‌شوند.» ماده‌ای که بعد از تصویب شدنش، اعتراض تعداد زیادی از نمایندگان و حتی کارشناسان فعال در حوزه امور تابعیت را برانگیخت. هرچند آن‌طور که همین کارشناسان و وکلای امور تابعیت می‌گویند این ماده تا به حال اجرایی نشده و کمتر کودکی، حاصل از این نوع ازدواج‌ها بوده که بعد از 18 سالگی، توانسته باشد تابعیت ایرانی را برای خود انتخاب کند.
اما بعد از گذشتن پنج سال از زمان تصویب این ماده و با توجه به اظهارنظرهای مسئولان نهادهای رسمی مربوط درباره مشکلات زنان و کودکان حاصل از این ازدواج‌ها، در روزهای پایانی نیمه نخست سال 90، طرح «اصلاح قانون تعیین تکلیف تابعیت فرزندان حاصل از ازدواج زنان ایرانی با مرد خارجی» با پیشنهاد زهره الهیان، عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس مطرح شد. نبود ضمانت‌نامه قانونی و رسمی برای پایبندی زوج به ادامه زندگی و پرداخت نفقه، نامشخص بودن وضع حضانت و قیمومیت فرزندان در صورت فوت زوج یا زوجه یا هردوی آن‌ها، بلاتکلیفی وضع هویتی فرزندان آنان، غیرقابل پیگیری بودن مسائل حقوقی و اقامه دعوا از سوی زوجه علیه زوج به دلیل ثبت نشدن ازدواج برای آنان، از جمله مشکلاتی است که به گفته این مسئولان، این زنان و کودکان با آن‌ها درگیرند.
هدف این طرح، اعطای تابعیت تولدی برای فرزندان حاصل از ازدواج زنان ایرانی با مردان غیرایرانی بود و مهم‌ترین امکان ناشی از تصویب و اجرایی شدن آن، می‌توانست میسر شدن صدور اوراق هویت برای بهره‌مندی از حقوق شهروندی باشد اما اصلاحیه طرح هم واکنش‌های متفاوتی را به دنبال داشت و منتقدان اجرای این طرح، مخالف افزایش ازدواج زنان ایرانی با مردان بیگانه بودند. این طرح که با قید فوریت در مجلس مطرح شده بود، در آن زمان رای نیاورد و بعد از گذشتن تقریبا یک سال، بالاخره نمایندگان تصمیم گرفتند که تکلیف این طرح را مشخص کنند. اما این‌بار این شورای نگهبان بود که با این طرح مخالفت کرد و دلیل آن را مغایرت با قانون اساسی اعلام کرد.
بعد از رد شدن این مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی، دلایل رد شدن مصوبه تعیین تکلیف تابعیت فرزندان حاصل از ازدواج زنان ایرانی با مردان خارجی را بررسی کرد و پیشنهاد داد تا برای کم کردن هزینه‌های دولت با تصویب این قانون، یارانه این افراد حذف شود. هرچند بعد از آن هم این طرح دوباره به کمیسیون قضایی مجلس برگشت اما اعضای این کمیسیون هنوز آن را مسکوت گذاشته‌اند.
موافقان و مخالفان چه می‌گویند
محمدعلی اسفنانی، عضو کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس یکی از موافقان این طرح است. او تصویب نهایی این طرح را برای تحصیل کودکان حاصل از این ازدواج‌ها، بسیار مثبت می‌داند: «تصویب نهایی این طرح باعث می‌شود که این کودکان نیز از حق تحصیل و کار کردن برخوردار شوند و شاید از این طریق بتوان کم‌لطفی‌ای که در قانون نسبت به مادران ایرانی درباره موضوع دادن تابعیت به فرزندانشان شده، کمی رفع کرد.»
اما این طرح مانند پنج سال پیش و در آستانه تصویب شدن یک فوریت آن، این‌بار هم مخالفانی دارد. دلیل اصلی آن‌ها برای مخالفتشان این است که تصویب شدن نهایی این طرح باعث می‌شود که دوباره تعداد زیادی از مردان افغان به امید زندگی بهتر و بهره‌مند شدن از مزایایی که اعطای تابعیت ایرانی به فرزندانشان می‌دهد، به ایران بیایند و با زیاد شدن تعداد این نوع ازدواج‌ها، تعداد فرزندانی هم که ممکن است برای تحصیل مشکلاتی داشته باشند بیشتر شود.
انتقاد دیگر این مخالفان برمی‌گردد به قیدی که مانند دیگر قوانین موجود درباره تابعیت، در این طرح هم آمده: «اعطای تابعیت به فرزندان متولد از مادر ایرانی و پدر خارجی که با اخذ مجوز ازدواج کرده‌اند.» و این به این معناست که همچنان از تصمیم برای زنانی که با مردان افغان پناهنده که به صورت غیرقانونی وارد ایران شده‌اند و به صورت شرعی و نه قانونی، ازدواج کرده‌ و صاحب فرزند شده‌اند، خبری نیست.
فاطمه اشرفی، مدیر انجمن حمایت از زنان و کودکان آواره و پناهنده، یکی از مخالفان این طرح است. او با بیان این‌که موضوع تابعیت دادن به کودکان حاصل از این ازدواج‌ها، موضوع پیچیده‌ای است، می‌گوید: «در همان قوانین اولیه‌ای که قانونگذار درباره دادن اقامت به شوهران و فرزندان زن ایرانی وضع کرده، این نگرانی وجود نداشته است که ممکن است این قانون، موجب هجوم مثلا پنج‌میلیون پناهنده از افغانستان و عراق به ایران شود و این تعداد کودک دوملیتی که تکلیفشان معلوم نیست، به دنیا بیایند.» اشرفی ادامه می‌دهد: «من به شدت مخالف این موضوع هستم که این ماده واحده تصویب شود، زیرا در این صورت، ما با هجوم بیشتر مهاجران افغان برای برخورداری از تسهیلات کودکان حاصل از این نوع ازدواج‌ها روبه‌رو خواهیم بود و تنها نکته اضافه‌ای که برای زنان ایرانی‌ای که از خانواده‌های فقیرند و با این مردان ازدواج می‌کنند، به وجود می‌آید، بالا رفتن نرخ آن‌ها است؛ چون همان‌طور که می‌دانیم، افغان‌ها برای ازدواج با زنان، به خانواده‌های آن‌ها پول می‌دهند و آن‌ها را می‌خرند. من معتقدم که همین الان هم ما قانونی در این‌باره داریم و اگر این قانون اجرایی شود و این کودکان بتوانند بعد از 18 سالگی برای خود تابعیت انتخاب کنند، دیگر احتیاجی به تصویب قانون جدید در این‌باره نیست.»

 منبع: روزنامه بهار

2 دیدگاه دربارهٔ «اول مهر امسال حدود 500‌هزار کودک دوملیتی در ایران به مدرسه نمی‌روند»

  1. به نام خداوند بخشنده و مهربان
    به: ………
    سلام عیکم
    نمی دانم شما در مورد یک مادر چه فکر می کنید شاید به یاد مادر خودتان می افتید وبرای ایشان در هرشرایطی ارزش زیادی قائل هستید. اما وقتی این موضوع در یک نظام و در یک شرایط خاص قرار می گیرد دیگر از آن ارزش خبری نیست یا حداقل برای من و امثال من که در این شرایط هستیم، مسلّم شده که در این جامعه ارزشی نداریم ….
    فقط بخاطر اینکه با یک تازه مسلمان اروپایی ازدواج کرده ام . فرزندم در ایران متولد شده ودر ایران در حال بزرگ شدن است اما مادرش آنقدر بی ارزش است که نمی تواند برای فرزندش تقاضای شناسنامه کند.خدا را شکر زندگی خوبی داریم ، فرزند اولم ده سال دارد وشناسنامه هم دارد اما نمی دانم چگونه( ما که همیشه عدالت را در بین آنها اجرا نموده ایم ) فرزند کوچکترم را توجیح کنم که چرا خواهرش شناسنامه دارد و او ندارد !
    وقتی می بینم یک زن خارجی با مرد ایرانی ازدواج می کند و راحت برای فرزندش شناسنامه ایرانی می گیرد در حالیکه در خارج از ایران متولد شده ، می فهمم که در قانون کشور ما بزرگ شدن بچه در آغوش مادر ایرانی چقدر پست تر جلوه داده می شود تا در آغوش یک مادر خارجی با همسر ایرانی !
    نمی دانم با این قانون ناقص در برابر آقا امام زمان (عج) که وجود مقدسش غیر ایرانی است چه پاسخی وجود خواهد داشت.قانونی که به هیچ وجه نمی توان آن را به اسلام نسبت داد،چراکه خداوند برای این موضوع نیز همچون سایر ابهامات دلیل روشنی به ما نشان داده و آن این است که ائمه معصومین (ع) از طریق حضرت فاطمه (س) بعنوان یک بانو ، به پیامبر اعظم(ص)،نسبت پیدا می کنند.
    این تنها درد دل کوچکی از یک مادر ایرانی است که نگران آینده و حال فرزندش است و دوست دارد مسئولین کشورش کمی بیشتر در این مورد فکر کنند.
    می گویند به خاطر امنیت کشور این قانون اجرا نمی شود و در هجده سالگی تابعیت داده می شود ولی آیا یک بچه چه خطری میتواند برای کشورش داشته باشد. این در حالی است که این بچه ها مثل سایر کودکان در کودکی شخصیت شان شکل می گیرد و شاید با وجود این تبعیض دچار مشکل شوند. بنابزاین از هجده سالگی باید در مورد اینکه تابعیت آنان قطعی یا سلب شود تصمیم گرفت .امیدواریم در مورد این موضوع بیشترفکر شود و یک قانون عادلانه وضع گردد. و چطور در یک کشور که مسئولان نگران پایین آمدن رشد جمعیت هستند بچه های معصومی که در آغوش مادران ایرانی خود در حال رشد و نمو هستند دیده نمی شوند! تنها خواهش ما مادران این است که تعصبات خشک و غیر دینی را در این تصمیم مهم دخالت ندهید و به جنبه های مثبت و عقلانی آن فکر نمایید.
    خجسته راد 09127465015
    همسر جان چارلز پانز
    با تشکر آبان ماه93

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید