ساعتهایجانکاه قبل از رسیدن امدادگران
نرگس جودکی
زلزله 6/2 ريشتري غروب شنبه روستاهاي حدفاصل شهرستان هاي ورزقان، اهر و هريس را از 20 تا 100 درصد تخریب و به 60 درصد از خانههای ورزقان خسارتهایي وارد کرد. بیش از 300 نفر جان داده و افزون بر2000 تن زخمی شدهاند. آمارها از میزان خسارت جانی و مالی متفاوت است، خبرهای غیررسمی حکایت از افزایش آمار کشته شدگان در روستاها دارد اما عباسفلاح، نماینده اهر در گفت و گو با آرمان اطمینان میدهد که تعداد کشته شدگان تا ظهر یکشنبه بیشتر از 300 تن نیست. در زلزله آذربایجان نیز مانند بسیاری تجربههای تلخ گذشته تخریب خانههای خشتی روستاها بیشتر ازشهرها بود. رئیس سازمان مدیریت بحران کشور پیش از این گفته بود 95 درصد ایران روی گسل زلزله قرار دارد؛ برای مقابله با حوادث و بلاهای طبیعی باید نگاهمان را تغییر دهیم و در عملکردها مدیریت مناسب را اعمال کنیم. با وجود هشدارها زلزلهها میآیند و خانههای خشتی فرو میریزند. در روستای باجه باج تنها یک خانه برجا مانده بود، تنها خانه نوساز روستا. مابقی تلی از خاک بود و دیگر هیچ. به گزارش خبر نگار آرمان بعد از آوار زلزله مردم از دیر رسیدن نیروها و امداد رسانی در ساعتهای اولیه گلایهمنداند. تا ظهر یکشنبه هنوز خبری از آب و غذا نیست هرچند وزرای کشور و بهداشت به بهبود اوضاع امید دارند.
تنها درخت سیب
از خانه و کاشانه تنها یک درخت سیب مانده. سیبهای کال هنوز روی درختاند اما رسیدهها بر زمین افتادهاند. شاید روستای باجاباج تا هفته پیش روستایی بود که میشد به عنوان تفرجگاهی خوش آب و هوا شناخت اما غروب روز شنبه زلزلهای به بزرگی زلزله دی ماه بم همه چیز را با خاک یکسان کرد و از باجاباج و ورزقان و هرسین و چندین روستای دیگر آذربایجان شرقی اکنون چیزی نمانده است جز شیون مردان و زنان به جای مانده از حادثه. رودباریها و بمیها و قزوینیها و لرستانیها بدون شک بهتر از همه میدانند لرزیدن زمین و خانه و کاشانه یعنی چه. ساعت 6 بامداد روز یکشنبه تنها نیروهای غیربومی موجود در روستای باجه باج داوطلبان هلال احمر هستند و نیروی انتظامی و تعدادی عکاس و خبرنگار.
گروه گروه مردم بیل و کلنگ به دست از تل خاک بالا میروند. صدای وحشت و شیون فضا را پرکرده است. قهرمان عبادی، بالای خانهای نشسته و ناله میکند. خواهر، نوهخواهر و دخترعمهاش زیر این آوارند. چهار کودک فامیل دیگرش در روستای زنجآباد جان دادهاند. زمان زلزله برای شرکت در مراسم تعزیه در شهر بوده اما خبر را که میشنوند به روستا برمی گردد. خدا خدا میکند بچهها سالم باشند که بودند اما حالا در روستای باجاباج خواهر و نوه خواهرش که تازه عروس بود در زیر آوارند. مردان زیادی روی خانه ایستادهاند خانه هیچ شباهتی به خانه دیروز ندارد. تپهای خاکی است که لابلای آن گوشه چادری، ظرفی، کتابی، فرشی، چوبی از خاک بیرون زده، نشان اهل خانهای که خاموش ماندهاند. قهرمان با خود میگوید: میشود خدا که اینها همه خواب باشد و من صبح فردا دل نگران از این کابوس به خواهرم زنگ بزنم و حالش را جویا شوم. میشود که حالا صدای تنفسی هر چند ضعیف این مردان را که به یاری همشهریها آمدهاند شاد کند که کسی آن زیر هنوز نفس میکشد؟ قهرمان اما از همه این خیالها هم فقط اشک به چشم میآورد. ساعت 8 صبح یکشنبه است. هنوز کسی از مسوولان نیامدهاند. مردم هنوز گیج حادثهاند. بالای تپهای نزدیک جاده جسد بیجان حدود 30 زن و کودک و پیر را در پتو پیچیدهاند و شیون میکنند. برهها میروند و میآیند. کسی نمیداند به جز 5 نفری که هنوز در زیر خاکاند حیوانات زبان بستهای هم هستند که بیدفاع در محاصره خرابهها گرفتارند؟
30 دقیقه دیگر هم میگذرد. دقیقههایی آغشته به بوی مرگ. بیل مکانیکی که میرسد مردان خسته امیدوارتر میشوند. ماشین اورژانس هم میرسد. دقایق سخت میگذرند. دقایقی که شاید روزهداران زنده دیروز به دلخوشی سپری کردند. مردی 60 ساله در میانه آوار به جستجوی مدارک است. سر تکان میدهد و میگوید: آزمایش الهی . تقدیر الهی. مصلحت.
نفسها حبس
بالای تپه ای دیگر چند تن از داوطلبان هلال احمر دستگاه زنده یاب را روشن کرده و میکروفن را از خلال حفرهها به درون آوار فرستاده اند. نفسها در سینه حبس است. شاید نشانه ای از حیات باشد. اما هیچ نیست. یکی از پزشکان اورژانس میگوید: کمتر کسی از این روستاها زنده از آوار بیرون آمده چون خانههای خشتی است و در بیشتر موارد باعث خفگی افراد میشود. یکی از اهالی درخواست پنبه دارد برای تن بی جان یکی از درگذشتگان اما به گفته دکتر اورژانس در درجه اول اورژانس باید پنبه را برای کمک به زخمیها نگه دارد. دکتر میگوید: بهتر است هر چه زودتر تکلیف اجساد روشن شود چون قرار گرفتن این اجساد زیر نور آفتاب مشکلات بهداشتی برای روستاییان به دنبال دارد. هنوز کسی نمیداند اجساد باید به پزشکی قانونی منتقل شده و گواهی فوت شان صادر شود یا میشود با اجرای مراسم مذهبی آنان را به خاک سپرد. این بلاتکلیفی ساعتی دیگر ادامه مییابد تا این که یکی از روستاییان برای اجرای مراسم به روستا میرسد و دستور اجرای مراسم را میدهد. مردان سریع چادری را برای شستشوی اجساد آماده میکنند. آب گرم میکنند و اجساد را یکی یکی به خاک میسپارند.
قطع ارتباط
زن جوانی که عمه و زن داییاش را از دست داده و خانهاش ویران شده است میگوید: بزرگترین مشکل ما بعد از زلزله قطع ارتباطات بود. حتی بخشدار هم نمیدانست چه باید کند. دسترسی به سازمانهای امدادگر سخت بود. مردی اهل روستای خواجه حرف زن را ادامه میدهد: در بخش خواجه 33 روستا آسیب جدی دیده اند. مردم اول به صورت خودجوش با وجود خراب شدن جاده خود را به روستاها رساندند. میگوید در روستای وزیر کشور هم 37 نفر شنبه شب درگذشتهاند که بیشتر زن و کودک بوده اند. تنها ساختمانهای سالم مانده در روستا دو ساختمان است. یکی ساختمان نوساز و دیگری کانکس دبستان که معلوم نیست در مهر ماه چه تعداد دانشآموز به آن بازمی گردند و غایبهای کلاس کدامند. پلیس و نیروی انتظامی از ساعات اول صبح هستند. نزدیک شهر نیروی زمینی ارتش هم میرسد و به کمک اهالی قبر میکنند. گوشهای از ده پیرمردی را از آوار خارج میکنند. تنها زندگی میکرده است. فامیلش در تبریز بودهاند. پیرمردی این مشخصات را به نیروهای امداد میدهد که گویا تنها همسایه او بوده. خوب خانه را به یاد دارد. اشاره کرده به جای احتمالی اتاق خواب و بیلها به آن سمت راه کج کردهاند. زن میگوید بلای آسمانی بوده. سرانجام خواهر قهرمان عبادی را هم بیرون میآورند صلواتگویان جنازه را بر فرشیخاک خورده بالا میکشند و کنار دیگر درگذشتگان میخوابانند. شیون باز شدیدتر میشود. نزدیک ظهر است؛ آفتاب هرچه گرمتر میتابد و قبرها حالا آماده پذیرشاند. روستاهای دیگر هم تصاویر مشابهی دارند. یکی میگوید: این مردم اکنون نیازمند مرهماند چون آنچه از دست دادهاند بازیافتنی نیست. میگوید خبر رسیده که بیش از
350 نفر تا این لحظه کشته شدهاند. از صبح تا ظهر 4 پس لرزه 4 بار دلها را لرزانده است.
0 دیدگاه دربارهٔ «گزارش روزنامه آرمان از مناطق زلزله زده»
This is a neat summary. Thanks for shanrig!