«خیلی وقتها واقعا به یک جایی رسیدهام که نشستهام گریه کردهام و با خدا درددل کردهام که دیگر تکلیف از من ساقط شده. تنها چیزی که شاید در آن لحظات بارقه امید و انرژی مضاعفی را در من ایجاد کرده، برق چشمهای بچههای مهاجری بوده که فکر میکردم اگر این مدرسهها بسته شود، مجبور میشوند برگردند به فضاهایی که هیچ پشتیبانی ندارند و معلوم نیست چه سرنوشتی پیدا کنند» وقتی این حرفها را میگوید، چشمانش پر از اشک میشود و بغض میکند. فاطمه اشرفی، مسئول و بنیانگذار انجمن حامی (حمایت از زنان و کودکان پناهنده)، نزدیک به بیست سال است که تمام هم و غم خود را روی مسائل و مشکلات زنان و کودکان پناهنده و مهاجر در کشورهای اسلامی و بیشتر در ایران گذاشته است. او از روزهای سختی میگوید که در مسیر کوتاه نیامدن از مسیری که به برحق بودنش اعتقاد دارد و در راه دسترسی همه کودکان به آموزش و حمایت از کودکان و زنان مهاجر، حتی پایش به کلانتری باز شد اما هیچ وقت امیدش را از دست نداده است. با تلاشهای وی و بسیاری از فعالان اجتماعی دیگر در این حوزه، اردیبهشت سال جاری؛ هیئت وزیران، نهایتا اقدام به اصلاح آییننامه آموزش کودکان پناهنده کرد و یکی از موانع جدی دسترسی کودکان مهاجر به آموزش را که همان شهریه ثبتنام بود، برداشت. برهمین اساس در حال حاضر در جمهوری اسلامی ایران، تمام کودکان پناهنده و مهاجر و حتی کسانی که فاقد مدارک اقامتی هستند از همان امکانات آموزشی باید استفاده کنند که کودکان ایرانی در اختیار دارند و حق تحصیل آنها برابر با حق تحصیل کودکان ایرانی است.
فاطمه اشرفی از نزدیک به 20 سال تنها نهاد غیردولتی برای حمایت از زنان و کودکان پناهنده در ایران می گوید؛ ( به نقل از شهر آنلاین )
چه شد که به فکر تاسیس موسسهای برای حمایت از مهاجران افتادید؟
در سالهای ۷۳ و در اوج جنگهای بوسنی هرزگوین مسئول یک تیم دانشجویی بودم و برای حمایت از زنان و کودکان مسلمان بوسنیایی که در اردوگاههای پناهندگان زندگی میکردند، به بوسنی رفتیم و مدتی را در اردوگاههای زنان بوسنایی در کشورهای همجوار گذراندیم. این سفر و مشاهده زنان و کودکان که قربانی مناقشات مسلحانه و بحرانهای سیاسی در منطقه شده بودند و از طرف دیگر نقشی که نهادهای مدنی و سازمانهای غیردولتی در ارائه خدمات مورد نیاز این گروه ایفا میکردند؛ نقطه عطفی شد تا با حساسیت بیشتری این موضوع را دنبال کنم و در برگشت با این موضوع روبهرو شدم که ما درایران دارای بیشترین تعداد پناهنده و مهاجر آسیبدیده در مناقشات مسلحانه خارجی را داریم، با مسائل و مشکلات بیشماری که روی زمین مانده بود. این مسئله زمینهای شد برای آغاز یک حرکت مدنی برای پرداختن به موضوع زنان و کودکان پناهنده و مهاجری که در کشور زندگی میکنند و نیاز به توجه و حمایت ویژهتری نیز دارند.
چرا به موضوع زنان و کودکان علاقهمند شدید؟
به هرحال زنان از نظر فیزیکی و روحی آسیبپذیرترند و به همان نسبت خشونتهایی که معمولا در گذر این جابهجاییها به زنان و کودکان وارد میشود، خیلی بیشتر از خشونتها و آزارهایی است که به مردان وارد میشود. ضمن اینکه معمولا زنان در این فرایند، کمتر دیده میشوند. درصد این کمتر دیده شدن در جوامع کمتر توسعهیافته یا نیافته بیشتر است.
در ابتدای راه، برخورد اطرافیانتان چگونه بود؟
شاید اگر خود من هم به این سفر نمیرفتم و با موضوع پناهندگان و پناهجویان و مسائل خاص آنان از نزدیک آشنا نمیشدم، احساس نیاز برای ورود به این عرصه هم نمیکردم. وقتی با اطرافیان و دوستانم درباره مشکلات پناهندگان و مهاجرین صحبت میکردیم، حتی آنهایی که جایگاهی در مسائل اجتماعی و سیاسی کشور داشتند، با تعجب به من نگاه میکردند و چندان اهمیتی برای موضوع قائل نبودند و شاید هم اطلاعات خاصی نداشتند، بهگونهای که وقتی اقدام به ثبت انجمن کردیم، نزدیک به سه سال پشت درهای کمیسیون ثبت وزارت کشور ماندیم. یعنی حتی برای مسئولان وزارت کشور هم موضوع جا افتادهای نبود و میگفتند منظورتان از زن آواره و پناهنده چیست؟ ما در چنین فضایی کار را شروع کردیم. البته شاید هم به خاطر مسائل و مشکلات عدیدهای که خودمان در ایران داشتیم، مردم و خیلی از دستگاههای دولتی ترجیح میدادند که پرونده دیگری به نام پناهندگان باز نشود.
به شما نمیگفتند؛ چرا به زنان و کودکان زیادی که در جامعه خودمان با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم میکنند، نمیپردازید؟
چرا، ولی من اساسا طرح این موضوع را اشتباه و حتی ناپسند میدانم. در هیچ کجای قرآن گفته نشده که اگر مسکینی به شما مراجعه کرد، به شناسنامهاش نگاه کنید یا حتی از دینش بپرسید و در مقابل تنها شاخصی که همواره مورد تاکید دین و ارزشهای اعتقادی ما قرار دارد، توجه به کرامت انسانی است. آیات فراوانی در قرآن وجود دارد که ما را از پرداختن به هرگونه تفاوت انسانها اعم از رنگ، جنس، ملیت، زبان و دین برحذر داشته است. در کجای دین ما هست که مثلا به نیازهای مهاجر نپردازی و بگویی ما خودمان زن و بچه بدبخت ایرانی زیاد داریم؟ پرداختن به مشکلات و مصائب آنها هم بخشی از وظایف انسانی و دینی ماست و منافاتی با پرداختن به نیازهای سایر نیازمندان ندارد. زمانی که مسلمانها تحت فشار بودند، پیامبر اکرم(ص) از یک منطقه به منطقه دیگر مهاجرت کردند و مفهوم و ارزش مفهومی مهاجر و انصار در آن مقطع زمانی شکل گرفت تا ارزشهای انسانی را از ارزشهای جغرافیایی جدا کند. علاوه بر اینکه ما در ایران براساس کنوانسیونهای بینالمللی متعددی که کشورمان به آنها پیوسته، تعهد قانونی داریم تا به نیازهای پناهندگان و مهاجرین ساکن در کشورمان بپردازیم و به آنها پاسخ دهیم.
با نگاه فرصتمحور اگر نگاه کنیم، چه ظرفیتهایی را برای جامعه خودمان با حمایت نکردن از مهاجران از دست میدهیم؟
متاسفانه ظرفیتهای خیلی زیادی را از دست دادهایم. در طول ۳۷سال گذشته میتوانستیم نیروهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی قدرتمند و پرتوانی را با توجه به ظرفیتهای فراوان در کشور تربیت کنیم تا به عنوان سرمایههای انسانی موثر در نظام سیاسی و اجتماعی افغانستان فعالیت نمایند. امروز درصد قابل توجهی از شخصیتهایی که در حال حاضر در افغانستان در سطوح بالای اجرایی و سیاستگذاری حتی در کاخ ریاست جمهوری، دولت و پارلمان افغانستان کار میکنند، از میان کسانی هستند که در ایران زندگی کرده و از دانشگاههای ما فارغالتحصیل شدهاند و در فضای اجتماعی جامعه ما بدون اینکه برنامه و استراتژی خاصی برای آن در نظر گرفته شود، رشد کردهاند. خوشبختانه همت بالای مهاجرین در کنار امنیت اجتماعی جامعه ایرانی این فرصت را به مهاجرین داد که با وجود کمبودهای اقتصادی و سختیهای فراوان درباره ارتقای فردی و اجتماعی خود اقدام کنند. اگر به آمار نگاه کنیم، میبینیم در جمعیتی که در مهاجرتهای انبوه سالهای ۵۷ و ۵۸ به ایران آمدند، درصد زنان افغانستانی باسواد، زیر ۱۰درصد بود اما این آمار بعد از سه دهه به بالای ۵۰درصد رسیده است و ما در نسل دوم مهاجران ساکن در ایران با کمتر فردی روبهرو هستیم که بیسواد مطلق باشد و در مقابل با موجی از تلاش جوانان افغانستانی برای ورود به دانشگاهها و ارتقای سطح سواد خود در سطوح دانشگاهی روبهرو هستیم که در صورت توجه بیشتر مسئولان و کاهش موانع ساختاری میتوان نقش پررنگتری در بازسازی افغانستان از طریق بازسازی نیروی انسانی این کشور ایفا کنیم.
* نگاه منفی که طی سالها رسانهها از جمعیت مهاجر در ایران شکل دادند، از کجا آب میخورد؟
البته به عنوان یک فعال اجتماعی که در این حوزه مطالعه و فعالیت میکند، میگویم که اتفاقا در سالهای اخیر ما با یک تغییر جدی در فضای رسانهای کشور روبهرو شدهایم که ناشی از اصلاح نگرشهای عمومی و رشد آگاهیهای اجتماعی است که نگاه فرصتمحور را جایگزین رویکردهای منفی تهدیدمحور سالهای گذشته کرده است. من آن را به حساب بلوغ و بالندگی رسانههای خودمان میگذارم که به نظر میرسد در مسیر استقلال، انصاف و آزاداندیشی مطبوعات و رسانههای عمومی کشورمان است.
در این سالها چقدر حمایت شدید؟
چیزی نگویم بهتر است. فقط جدیترین تاسف من در این سالها تلاشهای سازمانیافته یک دستگاه فرهنگی در کشور برای ایجاد محدودیت در فعالیتهای این انجمن بوده است. آن هم به دلیل تلاشهای انجمن برای اجرایی شدن فرمان مقام معظم رهبری و حذف موانع ساختاری برای دسترسی کودکان پناهنده به آموزش. باورش سخت است اما با کمال تاسف گاهی شاهد اعمال سلیقههای کاملا شخصی مدیران میانی در مسیر اجرای برنامهها و فعالیتهایی هستیم که رویکرد ملی دارند و هدفشان تامین منافع اجتماعی میانمدت و بلندمدت کشور و جامعه است.
آینده را چگونه میبینید؟
من همیشه آدم امیدواری بوده و هستم و مطمئنم با تغییر نگرشهای مثبتی که در سطوح کلان حکومتی و دولتی ایجاد شده است، در آینده نزدیک شاهد تغییرات اساسیتری در وضعیت پناهندگان و مهاجران در کشور باشیم. من وقتی وضعیت را با ۱۰سال پیش یا بیشتر مقایسه میکنم، احساس میکنم تحولات جدی و اساسی اتفاق افتاده است. همین که بسیاری از سیاستها و تصمیمگیریها مبتنی بر واقعیتهای اجتماعی در سطح ملی، منطقهای و بینالمللی اتخاذ میشود، جای امیدواری دارد. رسانهها و نهادهای مدنی این روزها با حساسیت بیشتری مسائل مربوط به حقوق پناهندگان در داخل را پیگیری میکنند و حتی دستگاههای اجرایی دولتی در مقایسه با گذشته به دنبال راهکارهایی برای ارائه خدمات اجتماعی بیشتر و مناسب به گروههای آسیبپذیر مهاجران هستند. همه اینها نشانههای مثبتی از تغییرات خوب اجتماعی است که در کشور اتفاق افتاده، از نظر من اینها همهاش موفقیت است و احساس میکنم تا حدودی به اهدافی که مورد نظر بود، دست یافتهایم. نقش جدی ما در این سالها حساسسازی در سطوح مختلف اجتماعی و تصمیمگیری بوده است که خوشبختانه به اندازه کافی ایجاد شده است و امروز پرونده پناهندگان و مهاجران خارجی که همواره به عنوان موضوعات امنیتی و محرمانه بوده و از حوزه سیاستگذاری عمومی خارج بود، به روی میز آمده است و در یک منظر عمومی مورد توجه همگان قرار گرفته است.
…………………………………………
نپرداختن به مسائل مهاجران چه تبعاتی میتواند برای جامعه ایرانی به همراه داشته باشد؟
ما با یک گروه انسانی روبهرو هستیم که چه بخواهیم و چه نخواهیم دارند در کنار ما دارند زندگی میکنند. در حال حاضر نیز امکان بازگشت برای آنها فراهم نیست. هنوز بسیاری از قریهها و شهرهای افغانستان تحت سیطره طالبان است و هر روز سر راهشان در کوچه و خیابان بمب منفجر میشود. اگر این اتفاق برای من و شما هم میافتاد مهاجرت میکردیم. در مهاجرتهای اجباری هیچکس نمیتواند بگوید چرا مردم از جنگ، گرسنگی و قحطی فرار میکنند؟ این یک موضوع جهانی و بشری است و اینگونه نیست که بگوییم ما فقط لطف میکنیم. از بین ۶۵میلیون پناهنده و مهاجری که در سراسر دنیا وجود دارند، سهم ما سه میلیون نفر است.
چطور میتوان از این آسیبها به نفع جامعه میزبان جلوگیری کرد؟
مثال میزنم. سال گذشته بازدیدی از کانون اصلاح و تربیت کودکان کابل داشتم. تعدادی از آنها بچههایی بودند که قبل از عملیات انتحاری دستگیر شده بودند. وارد که شدم، دیدم همه نشستهاند و قرآن میخوانند. دور تا دور دیوار هم مملو از آیات جهاد و بهشت بود. یعنی این دو مفهوم، تنها مفهومهای قابل درک توسط آنها از دین و قرآن بودند. هیچکدام سواد مدرسهای نداشتند. پرسیدم: چند نفرتان در ایران بودید؟ یک پسربچه ۱۳، ۱۴ساله دستش را بالا کرد. از او پرسیدم: تو که ایران بودی چرا درس نخواندی؟ با بغض و خشمی که در نگاهش بود، گفت: مگر شما ایرانیها ما را آدم حساب کردید که اجازه بدهید به مدرسههای شما برویم؟ این یعنی تهدیدی جدی که اگر ما در مقابل این بچهها هر مانعی برای مدرسه رفتن ایجاد کنیم، در واقع حوزهای امنیتی خودمان را نادیده گرفتهایم.
به هر حال جمعیت زیادی از جامعه مهاجر در کشور ما تحصیل کردهاند.
من این حرف را در جمع خیلی از مسئولان گفتهام و به خیلی از آموزشوپرورشیها هم برخورده است. آمدهاند به من عدد و رقم دادند که ما اینقدر دانشآموز و اینقدر فارغالتحصیل مهاجر داشتیم. اما هیچکس محتوایی جواب نداده. زمانی که ما موانع مختلفی برای مدرسه رفتن بچههای افغانستانی ایجاد میکنیم، یا حتی وقتی اجازه میدهیم همان حداقلها وارد مدرسه بشوند آنقدر تحت فشارهای روحی و روانی و اجتماعی قرارشان میدهیم که بعضا از مدرسه فرار میکنند یا حتی اگر از بهترین دانشگاهها و مدارس ما فارغالتحصیل شوند، مثل یک بمب ساعتی مملو از عقدههای سرکوب شده میشوند، نتیجه این میشود که برخی از اینها برمیگردند به افغانستان و پستهای کلیدی در کشورشان میگیرند، در رسانهها جا پیدا میکنند و آنجاست که قلمهایشان به جای اینکه سپاسگزار ما باشد، کوبنده ما میشود. کسانی که می گویند ما برای اینها سالی یک میلیون یا دو میلیون هزینه میکنیم، فکر این را بکنند که هرکدام از اینها به دلیل محروم بودن از آموزش، اصول و فرهنگ شهروندی، ارزشهای اجتماعی را یاد نگیرند و در آینده تبدیل به یک عنصر ضداجتماعی بشوند و دست به رفتارهای ناهنجار در جامعه بزنند، در این صورت ما آنها را به افغانستان نمیفرستیم، به همین زندانهای خودمان میفرستیم و آنجا حداقل روزی ۲۰۰هزارتومان باید برایشان هزینه کنیم و به اعداد و ارقام بسیار نجومی در سال میرسیم.
در حوزه زنان چطور؟
اگر شما امروز به مسائل و مشکلاتی که یک زن مهاجر در اداره زندگی خود و کودکانش در یک مسیر سالم دارد نپردازید، بیشک این ناامنی اجتماعی را فردا وارد خانههای خودتان کردهاید. در دنیا نیز پرداختن به موضوع پناهندگان و مهاجران از این جهت خیلی مهم است که قابلیت ایجاد اقلیتهای اجتماعی را دارند. هرچه اقلیتهای اجتماعی در جامعه بیشتر باشند، شکاف اجتماعی بیشتر میشود و تشکیل شکاف اجتماعی مترادف با توسعه خشونت اجتماعی است.
…………………………………………
دریچه
«هنر» زن افغانستانی باید زنده بماند
طبق آمار اداره اتباع ۳۰۰هزار مهاجر افغانستانی در مشهد زندگی میکنند که ۱۵۰هزار نفر آنها به صورت قانونی هستند و بخش زیادی را کودکان و زنان تشکیل میدهند. بسیاری از این افراد نسل دوم و سوم مهاجرانی هستند که پدر و مادرهایشان در ایران متولد شدهاند و به دلیل نگاههای غفلتبار مسئولان در سالهای گذشته از تحصیل بازماندهاند. فاطمه سبزهکار، مسئول دفتر انجمن حامی در مشهد است.
با وی درباره مشکلات زنان و کودکان مهاجر ساکن در مشهد و فعالیتهایی که این انجمن انجام میدهد، گفتگو کردهایم.
زنان مهاجر بیشتر با چه مشکلاتی روبهرو هستند؟
خیلی از این زنها اعتقاد دارند حضورشان در جامعه ایران باعث شده از قیود سنتی جامعه افغانستان در بیایند و از حداقل حقوق انسانی برخوردار شوند. این موضوع باعث شده بتوانند باسواد شوند یا حداقل فرزندانشان را به مدرسه بفرستند. بیشتر این زنان اگر امنیت در کشور خودشان فراهم باشد، دوست دارند که به کشور و شهر خودشان برگردند. البته این موضوع در نسل دوم و سوم کمتر است و آنها دوست دارند در ایران بمانند. این موضوع خیلی خوب نیست و همین امر باعث میشود که به واسطه حضور چند سالهشان در ایران، از فرهنگ و رسوم کشورشان اطلاعی نداشته باشند و همین بیاطلاعی از مفاخر و تمدن کشورشان باعث نبود تعلق خاطر به ملت و سرزمینشان میشود. برهمین اساس یکی از بخشهای آموزشی ما تاریخ و جغرافیای افغانستان برای آشنا کردن این کودکان با ملیتشان است. در مورد زنان نیز با پرپایی نمایشگاههای صنایع دستی زنان افغانستانی و آموزش آنها سعی در زنده نگه داشتن این هنرها که خاص این سرزمین است، داریم.
هزینههای مرکز چطور تامین میشود؟
بخشی از بودجهها از منابع بینالمللی و بخشی از آنها توسط خیرین تامین میشود.
چند نفر عضو مرکز شما در مشهد هستند؟
حدود ۴۰۰نفر شامل ۳۲۰دانشآموز و ۸۰زن.
ثبتنام بر چه اساسی است؟
اولویت اول این است که بچه واقعا از تحصیل باز مانده باشد، دچار کبر سن شده و کودک کار باشد. مثلا برای کودک کار ساعت آموزش را طوری تنظیم میکنیم که بچه بتواند هم کار کند و هم تحصیل. با وجود رفع موانع قانونی در کشور کم و بیش با موانعی روبهرو هستیم که باید به مرور زمان رفع شوند. به عنوان نمونه کمبود فضاهای فیزیکی بهویژه در نواحی حاشیهای شهر، بخشی از کودکان را از حضور در مدارس دولتی محروم کرده است. در برخی مدارس نیز با برخوردهای سلیقهای مدیران مدارس روبهرو هستیم که به بهانههای مختلف از ورود کودکان به مدارس خودداری میکنند که البته این موضوع نیاز به فرهنگسازی و تلاش برای تغییر نگرشهای اجتماعی دارد و ما باید با صبر و حوصله در انتظار بهبود وضعیت باشیم.
با توجه به جمعیت بالای مهاجر چطور میتوان این خدمات را گسترش داد؟
اول از همه باید حضور مهاجران را به عنوان بخشی از جامعه شهری پذیرفت و سازمانهای اداری و شهری را به این موضوع متعهد کرد.
چه کسانی در این مسیر سنگاندازی می کنند؟
البته در سالهای اخیر نگاه به مهاجران مثبتتر شده. ایجاد این فضا را باید مدیون پیام رهبر انقلاب خطاب به مسئول آموزشوپرورش دانست. اما گاهی موانع آموزش کودکان مهاجر در کجسلیقگیهای برخی مدیران میانی است که هنوز نگاه منفی و تهدیدآمیزی نسبت به مهاجران دارند.
…………………………………………
دیدگاه
مهاجرت از جنس زنانه
۱- الان یک ساعت است که پشت پنجره فولاد نشستهای. صاحبکار ماههاست که تسویه حساب نکرده است و تو هم حوصله دوختن مهرهها به لباس مجلسی را از دست دادهای. فردا امتحانات ترم شروع میشود و تو هنوز شهریه دانشگاه را ندادهای تا بتوانی کارت ورود به جلسه امتحان را دریافت کنی. مادر از زیارت ضریح برمیگردد. سرت را پایین گرفتهای تا سرخی چشمهایت را کمتر ببیند. کنارت مینشیند. دستت را در دستش میگیرد و چیزی را در دستت میگذارد. آرام میگوید: خدا بزرگه. و بلند میشود. توی دستت تنها انگشتر مادر است.
۲- همه دورتادور سفره صلوات نشستهاند. یکی از همسایهها بلند میگوید: برای سفیدبختی جوانها دعا کنید. زن دانههای تسبیح را آرام میگرداند. امروز دوباره با دخترش جروبحث داشت. تمام زندگی دختر این شده بود که همراه برادرش برود خارج. هر چه نصیحتش میکرد که راه قاچاق، خطر دارد، انگار دختر نمیشنید.
۳- پیرزن را مدتهاست که میشناسم. درست از وقتی آمدهام، در یکی از مدارس خودگردان درس بدهم. پیرزن همیشه دم در خانه چهارپایهای پلاستیکی میگذارد و مینشیند. صبح یک روز سرد پاییز است و من از کنار پیرزن رد میشوم. صدا میزند و میگوید: لباس گرم بپوش. سرم را تکان میدهم و به داخل مدرسه میدوم. فردایش یک مشت توت خشک و کشته بادام را توی پلاستیک میریزم و برایش میبرم. چشمهایش نمناک میشود. حرفی نمینزد و کشته را توی دهانش میگذارد. چشمهایش را میبندد. «کشته منطقه است.» همکارانم میگویند بچههای پیرزن، کارگران فصلی هستند که تابستانها در همین شهر کار میکنند و در فصل سرد برای کار به شهرهای جنوبی میروند. پیرزن تنهاست و شاید در این روزها، گذشته شیرینش را مرور میکند.
مهاجرت در جهان معاصر برخلاف گذشته که بیشتر مردانه بوده است، به پدیدهای مردانه- زنانه تبدیل شده است. تعداد زیادی از زنان افغانستانی طی دورههای مختلف جنگ و با تشدید ناامنیها در کشورشان به ایران مهاجر شدند. عمر این مهاجرتها برابر با عمر استقرار نظام جمهوری اسلامی است. این هجرت، ظرفیتها و فرصتهای خاصی را برای زنان مهاجر در ایران به همراه داشته است که میتوان گفت زن مهاجر در استفاده از این فرصتها موفق عمل کرده است. دختران و زنان زیادی که در دانشگاههای جمهوری اسلامیتحصیل کرده و به کشورشان بازگشتهاند، گواه این حقیقت است.
دغدغههای زنان مهاجر را میتوان حداقل در سه نسل دستهبندی کرد. دختران، مادران و مادربزرگان. زنانی که بعد از دوران میانسالی به ایران مهاجرت کردند، تمام خانه و زندگی خود را جا گذاشتند و دوران سخت جنگ و آوارگی را تجربه کردند. تمام زندگی آنها در تلاش برای حیات خلاصه شده است. زندگی دشوار در مهاجرت، اضطراب ناشی از بحرانهای روحی مثل از دست دادن عزیزانشان در جنگ باعث از آنها کوهی از صبر و تحمل ساخته است. مادران که در دوران کودکی و نوجوانی مهاجرت را تجربه کردهاند، مهمترین دغدغهشان شکاف ایجاد شده بین آنها و فرزندانشان است. فرزندان آنها در ایران و بین همسن و سالهای ایرانی به دنیا آمده و رشد کردهاند و به لحاظ هویتی، بیشتر ایرانیاند تا افغانستانی. جوانان این خانوادهها با جهشی بزرگ، از سنت گذشتهاند و اکنون دغدغههایی چون تحصیل و شغل مناسب و حضور در اجتماع را در سر میپرورانند؛ دغدغههایی که برای مادرانشان، چیزی جز رویاپردازی نبود. دخترانی که در کشور میزبان به دنیا آمدهاند، برای ساختن آینده خود به پا خاستهاند. آنها برای دستیابی به مدارج بالای تحصیلی تلاش میکنند اما فقر و تبعیض سد راهشان میشود.
* دکترای فلسفه استاد دانشگاه کابل/ نفیسه حفیظی*
خبرنگار: الهام ظریفیان