همایش روایت همدلی؛ نقش رسانهها در همدلی دو ملت ایران و افغانستان به نقل از روزنامه شهروند:
دیوار بین دو ملت، دیواری خیالی است تصویر رسانههای ایران از افغانستان باعث وحشت مهاجران است تصویر مهاجران در رسانهها رو به بهبود است متاسفم که بعضی از شاعران بزرگ افغانستانی رفتند در دولت و دیگر نمیتوانند حرف دل بزنند.
کمی پایینتر از تقاطع حافظ در سمیه، ورودی کمرفتوآمد حوزه هنری است. بر دیوار سمت راست پلهها نوشتهاند: سالن سوره. ساعت از ٣ گذشته است و مجری برنامه از رسم شرقی دیر رسیدن گله میکند. ششمین برنامه روایت همدلی است.
قرار است از سه تلاشگر فرهنگی، اجتماعی ایرانی که برای جامعه مهاجران افغانستانی فعالیت کردهاند، تقدیر شود، نشست نقش رسانهها در همدلی دو ملت ایران و افغانستان برگزار شود و شعرخوانی و موسیقی. از سه نفر تقدیری، دو نفر آمدهاند: فاطمه اشرفی که سالهاست در انجمن حامی و مدارس خودگردان در زمینه آموزش سواد فعالیت میکند و مجری هنگام دادن هدیهاش میگوید: بر چشم ما جای دارند. حسن انوشه بهسختی از پلهها بالا میرود، نویسنده کتابهای «فارسی ناشنیده» و «افغانستان در غربت» هم هدیهاش را میگیرد و مجری میگوید: ایشان خیلی بر گردن ما حق دارند. انوشه فرصت زیادی برای گفتوگو ندارد، اما در پایان مراسم به خبرنگار «شهروند» میگوید حرف این همایش خیلی خوب است به شرط اینکه فرمایشی نباشد. خاطرهای از سال گذشته نقل میکند: «برنامهای در وزارت خارجه بود که دولتیها جمع شده بودند و میپرسیدند بهترین کاری که میتوانیم برای روابط فرهنگی با افغانستان کنیم، چیست؟ ما گفتیم بهترین کار این است که هیچ کاری نکنید. هر وقت اینها وارد کار میشوند، مزاحم میشوند. الان کتاب افغانستان در ایران چاپ میشود و کتاب ایرانی هم در آنجا. ما شعرا و نویسندگان آنها را میشناسیم و آنها هم خوب میشناسند. فروغ و سپهری و شاملو و اخوان میخوانند. شعرای بزرگ معاصر را میخوانند. همانطور که در قدیم مرز نداشتیم و شعرای قدیممان مشترک بود. بهترین کار این است که دولت در روابط فرهنگی ملت ایران و ملت افغانستان دخالت نکند. در غیر اینصورت این روابط کانالیزه میشود و وقتی در کانال بیفتد، تباه میشود. جایی میرود که آنها دوست دارند. بالاخص این سالها باید به این مسأله توجه شود. قدیمها خلیلاله خلیلی بود و ملکالشعرای بهار بود و آمدوشد داشتند و آمدوشدشان هم خصوصی بود. الان میگویند حتما باید از کانال ما رد شود. متاسفم که بعضی از افغانستانیها که شاعران بزرگی هستند، رفتند در دولت و دیگر نمیتوانند حرف دل بزنند.»
همایش با همکاری خانه ادبیات افغانستان برگزار شده است و همان ابتدا، پیش از شروع نشست، معاون خانه ادبیات، محمد سرور رجایی تریبون را دست میگیرد و از سابقه ١٠ ساله این همایشها میگوید که هدف آن پررنگ کردن همدلیها و دوستیهای مغفول مانده مهاجران با ملت مهربان ایران و میزبانانی است که در این سالها همراه هم بودند، اما احساس میشود که دیواری نامریی بینشان وجود دارد: «میخواستیم با برگزاری این همایش، این دیوار را فروبریزیم. همدلی بر سه محور استوار است، هنر، تعهد و رسانه. مهاجران افغانستان در سالهای دور هنر و تعهد داشتند اما رسانه نداشتند. هر گاه به رسانهای اعتماد و تکیه کردند، جفا دیدند و گاهی آن رسانهها تفنگشان را بر شانه ما گذاشتند و به سوی دشمن مشترک شلیک کردند. امروز به خود میبالیم که رسانههای زیادی قدم به میدان گذاشتند و توانایی و ظرفیت مهاجران را به تصویر کشیده و میکشند. اگرچه هنوز به آن فضای مطلوب نرسیدهایم.» مثل همه رسانههایی که مهاجران را تخریب میکنند در کنار رسانههایی که همدلی و همزبانی را محور قرار میدهند. کودکان افغانستانی در چند روز گذشته در ایستگاههای آتشنشانی حاضر شدند و به آتشنشانهای قهرمان ادای احترام کردند. نشانی از همدلی.
دیوار بین دو ملت، دیواری خیالی است
از نظر رجایی، دیوار بین دو ملت، دیواری خیالی است. امیدوار است شکسته شود و به خانه بازگردند: «سرزمین ما سرزمین گل و باران و تبسم است، نه سرزمین انتحار و انفجار. آرزومندیم با همدلی و همیاری ملت بزرگ ایران و پناه مسئولان افغانستان، به کشور عزیز خود، افغانستان بازگردیم.»
این جملههای آخر را بیش از همه رئیس دانشگاه بامیان میشنود، محمد سرور مولایی که کمی دیگر برای حضور در نشست روی سن میآید، اما محمدصادق دهقان که اجرای نشست را به عهده دارد قبل از آمدن میهمانها شعری میخواند که تا پایان برنامه سنت میشود، شعرخوانی تا آمدن میهمانان:
دوباره تلویزیونها تو را نشان دادند/ و صبح مردم خوشبخت را تکان دادند
بیگانههراسی رسانهای
دهقان در شروع نشست از بازنمایی تلخ، سیاه و منفی رسانهها در دوره مهاجرت از مهاجران افغانستان میگوید، هرچند تأکید میکند موجی که این اواخر ایجاد شده متفاوت است و امیدوار است با اصلاح نگرش و حفظ کرامت همه مهاجران همراه باشد. میهمانان نشست، محمد سرور مولایی، رئیس دانشگاه بامیان در دوره جدید حیات سیاسی افغانستان و مصحح متون کهن؛ مجتبی نوروزی، معاون رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در افغانستان؛ شوکت علیمحمدی، شاعر و پژوهشگر ادبیات باستان و ادبیات فارسی و عضو شورای نویسندگان مجله «در دری» و روحالله قاسمیان، سردبیر بخش افغانستان خبرگزاری فارس هستند.
دهقان میخواهد مقدمهای از وضع مهاجران در رسانهها که وعدهاش را داده بود، ارایه کند. از پیش از انقلاب شروع میکند که بیشتر تعاملات دو کشور گذشته از تعاملات اقتصادی، «در قالب فرهنگی، علمی و هنری بود.» زمانی که تبادل استاد و دانشجو و هنرمندان دو کشور صورت میگرفت و هنرمندان دو کشور در کنار هم در محفلهای ادبی و علمی که بهمناسبت بزرگداشت فردوسی، سعدی و سنایی برگزار میشد، شرکت داشتند: «پس از انقلاب موج پناهندگان به ایران به دلیل اشغال افغانستان توسط نیروهای شوروی افزایش پیدا کرد. ایران از ابتدا آنها را مهاجر نامید ولی سازمان ملل متحد آنها را پناهنده میداند.»
افاغنه نامیدن مهاجران از سوی رسانهها و ثبت واژه آوارگان روی کارتهای شناسایی از مصداقهایی است که دهقان بهعنوان منفیگرایی میآورد: «حتی در نشریاتی چون گلآقا نیز در مواردی مهاجران به ریشخند گرفته شدند. نخستین رسانهای که شعری از یک مهاجر افغانستانی منتشر کرد، صفحه «بشنو از نی» در روزنامه اطلاعات بود که شعری از محمدکاظم کاظمی منتشر کرد. حوزه هنری نیز در معرفی فرهنگ و هنر افغانستان با انتشار دو کاست «نوروز آوارگان» و «آوای افغان» قدم مثبتی برداشت. اما پس از آن، موضوع خفاش شب و فاجعه مزار شریف و کشتار دیپلماتهای ایرانی به منفیگرایی دامن زد. همان زمان مرحوم آیتالله هاشمی در خطبه نماز جمعه مردم را بر حذر داشت که حساب مهاجران را از طالبان جدا کنید.» مقدمه دهقان به امروز میرسد، بهسخره گرفتن گویش، چهره و لهجه مهاجران در سریالها و همچنین به برخی حرکتهای مثبت مثل کاری که عزتالله انتظامی بهعنوان خیرخواهی برای مردم افغانستان انجام داد، در بازار تهران راه افتاد و دست کمک گشود و در تلویزیون ایران دیده شد: «این یک نقطه عطف است.»
به شوکت علیمحمدی رو میکند و میپرسد: این هجمه از بازنمایی منفی درباره مهاجران افغانستان در رسانههای ایران چه دلایلی داشت؟ محمدی میگوید همدلی تابع بخشنامه و قرارداد نیست و مبتنی بر رضایت خاطر دو مجموعه انسانی است: «مطبوعات آینه واقعیتهای ذهنی جامعه و جامعه مطبوعاتیاند. این سریالها نشان میدهد که جایگاه واقعی مهاجران در جامعه ایران کجا بوده. جامعه مطبوعاتی ذهنیت خود را بازتاب داده است و حقیقتی را که در بیرون است، نشناختند. عدم شناخت و آگاهی از ارزشها و تاریخ و تمدن دو ملت باعث دامن زدن به تصویر منفی مهاجران در رسانهها شد.» او به نگاه منفی نسبت به جایگاه زبان اشاره میکند و از سریالها مثال میآورد: «در سریال چارخونه زبان شرقی بود که به تمسخر گرفته شد. این زاده فکر آنهایی است که فکر میکنند همه ایران بزرگ در ایران جغرافیایی امروز خلاصه شده است، درحالیکه همه فارسیزبانان به مشاهیر زبان فارسی عشق میورزند. برای همین درست نیست مولانا را متعلق به ایران جغرافیای امروز بدانیم. آنها دانشمندان فارسیزبان هستند نه دانشمندان ایرانی. باید وطن فرهنگی را به جای وطن جغرافیایی تعریف کنیم.»
دهقان عامل بیگانههراسی را هم در دامن زدن به بازنمایی منفی در رسانهها موثر میداند و روی پرسش بعدیاش با نوروزی است: «تا امروز در سطح حاکمیتی در بحث مهاجرت افغانستانیها نگاه تهدیدآمیزی حاکم بود. اما این نگاه تغییر کرده و رسانهها هم در این مسأله نقش داشتند. آیا تغییر دیدگاه رخ داده است؟»
نوروزی، معاون رایزن فرهنگی ایران در افغانستان است و با فرض دهقان مخالف است. میگوید باید نگاه حاکمیت را از نگاه آنها که جایگاه اجرایی دارند، متمایز کرد: «حاکمیت را باید در سطوح مختلف تعریف کنیم. آنها که در رأس حاکمیت بودند، نگاه امنیتی نداشتند، اما در سطح میانی کسانی بنا به جایگاه اجراییشان گاهی هم نگاه امنیتی داشتند. یک واقعیت را در نظر بگیریم، حضور ٣میلیون مهاجر که ٢میلیون آنها ثبت قانونی نشده است. همه جای دنیا قوانینی دارد. وقتی هیچ اطلاعات مدونی از مهاجران نیست، برخی نهادها طبیعتا برخورد امنیتی خواهند کرد. اینجاست که رسانهها اهمیت دارند. کارکرد اصلی رسانه این است که بگوید به چه چیزی و از چه زاویهای نگاه کنیم. بازتاب نگاه حاکمیت در رسانههاست که امنیتمحور بوده زیرا نگاه سطح کلان بینالمللی هم چنین نگاهی است و اینکه نگاهی از ریشه امنیتی باشد، خطاست. رسانه باید علاوه بر اخبار روز، از جریان زندگی و فرهنگ هم بگوید. تصویر واقعی و کامل نشان دهد. تلاشهایی که شما میگویید برای تغییر نگاه، از روی احساس نبوده که فروکش کند، از درک ضرورت ارایه تصویر واقعی است. تعاملی بین مسئولان حکومتی و رسانهها شکل گرفته و روند اصلاح تصویر به خوبی آغاز شده است.»
رسانههای افغانستان هیچ خط قرمزی ندارد
کسی نمیداند که مولایی این بخش از نشست را هم در ذهن نگاهداشته است؛ اما هنوز وقت صحبتکردن او نرسیده است. مجری سراغ قاسمیان میرود، کسی که باید به این سوال پاسخ دهد که چطور فضای بیاعتمادی نسبت به رسانهها برطرف میشود و آیا چشماندازی برای بهبود این نگاه وجود دارد؟ قاسمیان که دبیر بخش افغانستان خبرگزاری فارس است، چند خاطره از مواجهه با رسانههای افغانستان میگوید و همچنین از تجربه خودش در خبرگزاری و تفاوتهای فضای رسانهای در ایران و افغانستان. از نظر او وضع در سه چهار سال اخیر بهبود پیدا کرده است: «احترام به مهاجران در رسانههای ایران گسترده شده است؛ اما فضای رسانهای داخل ایران و افغانستان با هم قابل مقایسه نیستند. در افغانستان رسانهها از چنان آزادیای برخوردارند که ما نمیتوانیم نمونه آن را در ایران ببینیم. این مسأله آسیبهایی داشته است. آنها هیچ خط قرمزی ندارند در حالیکه رسانههای ایران در چارچوب ضوابط عمل میکنند. آزادی مطبوعات در افغانستان به یکسری از مطالب جهت داده و انتشار مطالب توهینآمیز درباره ایران یا نگاه منفی به مهاجران آنجا اتفاق میافتد؛ در رسانههایی که وابسته به خیلی از کشورهای غربی هستند. این آزادی بیش از حد در افغانستان به بعضی مطالب جهت داده. این فاصله باعث شده ما، افغانستان را از لنز دوربین یا دریچه رسانههای غربی ببینیم. در سالهای اخیر سعی شده این نگاه تغییر کند و برخی رسانههای ایرانی در افغانستان به دنبال مجوز هستند تا روایت خود را از تحولات افغانستان بومی کنند اما دولت افغانستان این اجازه را نمیدهد. رسانههای افغانستان هم کمتر از تاریخ و تمدن و قدرت تاریخیشان میگویند، سرتیتر اغلب اخبار ترور و جنگ و درگیری است. این خطمشی را از رسانههای سلطه سرمشق گرفتهاند.»
در مقابل رسانههایی که نتوانستند در افغانستان دفتر بگیرند، خبرگزاری فارس از سال ٨٩ در افغانستان دفتر دارد و از نیروهای بومی استفاده کرده. تمرکز مطالبی که در این بخش و سایت افغانستان این خبرگزاری منتشر میشوند به گفته مدیر بخش افغانستان از تاریخ و فرهنگ و جاذبههای توریستی و معرفی نخبگان افغانستان است: «تا چند سال قبل اگر در اینترنت درباره افغانستان جستوجو میکردیم، جز خشونت چیزی نمیدیدیم؛ اما امروز اینگونه نیست.» او تأکید میکند که رسانههای ایرانی باید خطوط قرمز را رعایت کنند. آنها باید مشاور و متخصص جامعه و فرهنگ افغانستان و زبان و لهجه برای فیلمها و سریالها داشته باشند. برای بخش طنز اثرشان از اتباع استفاده نکنند، همچنین اسامی ممنوعه را به کار نبرند: «مثلا مد شده بود در سریالها اسم دوشنبه و چهارشنبه. این اسمها شاید در قدیم در افغانستان روی بچهها نامگذاری میشد، اما امروز این اسمها رایج نیست. ما نباید مهاجران را ناراحت کنیم.» تصویر مهاجران در تلویزیون، آنچه که اغلب حاضران در نشست را میآزارد، مثل دهقان که از تصویر همیشگی کارگر افغانستانی در رسانهها گلهمند است: «شاید اکثریت جامعه ما را کارگران تشکیل داده و میدهند، آنها هم یکی از اقشار مهاجران هستند و افتخار ماست که با عرق جبین در ایران زندگی کردیم و در اکثریت موارد دست به گدایی دراز نکردیم؛ اما نگاه تفکیکی باید از بین برود و فقط یک بخش را نشان ندهد که همان را هم تحقیرآمیز نشان میدهد؛ امیدوارم دیگر شاهدش نباشیم. آقایان قاسمیان و نوروزی گفتند فقط از رسانههای ایران توقع نداشته باشیم و خودمان اینجا چه نقشی داریم. من از دکتر مولایی میپرسم که نهادهای ما فعالان اجتماعی فرهنگی و اقتصادی که رشد کردند آیا در برابر این پدیده رسانهای منفعل بودند، آیا مردم قبول دارند که آنها به جایشان حرف بزنند؟»
آن قدر هم بیسواد نیستیم
فرصت به مولایی رسیده و تجربههای زیادی از ٥١ سال زندگی در ایران دارد: «من همه آن تجربیاتی که شما اصلا ندیدید، به چشم سر دیدم.» بخشی از اشکالات را بجا میداند اما قبل از پاسخ به سوال، به صحبتهای نوروزی برمیگردد و میگوید كه کمی حالت دفاعی داشت: «من شما را معذور میدارم؛ چون پست رسمی دارید و نمیتوانید مثل من آزاد صحبت کنید؛ اما اینطور که شما صحبتهای دکتر دهقان را نقد کردید، نیست.» دو نکته جدی که در این ٣٩ سال که از مهاجرت میلیونی افغانها به ایران میگذرد از نظر او مغفول مانده: «آیا ما دفترچهای چاپ کردیم مهاجران قوانین و خط قرمزهای ایران را بدانند و بگویید حقوق شما این است و بیشتر از این نیست؟» میگوید کشور میزبان برای ما خط و رسمی رسم نکرد. مولایی هر بار این بحث را مطرح کرد، شنید: شما بیسواد هستید. «ما میپذیریم، گرفتاری داشتیم، جنگ داشتیم، جنجال داشتیم، اشغال و آوارگی داشتیم ولی آنقدر هم بیسواد نیستیم و در هر گروه، چند نفر افغان باسواد پیدا میشود که این خط فارسی مشترک را بخواند و به دیگران به زبان پشتو و ازبکی بفهماند. ببینید در اروپا با مهاجران چه میکنند، کلاس میگذارند و یاد میدهند.» از صحبتهای رجایی در ابتدای برنامه نقل میکند که گفت انشاءالله با اشتیاق به کشورمان برمیگردیم. به خودشان هم نهیب میزند که این همه احساسات نسبت به کشور نشان میدهند و سنها به پنجاه سال رسیده، اما چند نفر از مهاجران حاضر شدند به افغانستان برگردند: «تصویری که رسانههای ایران از افغانستان نشان دادند، باعث وحشت افغانستانیها از بازگشت به افغانستان شده. افغانستان آن بچههایی که چشمهایشان را مگس درمیآورد نیست.» و میپرسد این تیتراژ معین را چه کسی برای رسانههای ایران تهیه کرده؟ او خود در سال ٨٠ به افغانستان سفر و فیلمی تهیه کرد که در دانشگاه محل تدریسش نمایش داد. این نمایش باعث اعتراض دانشگاه و حراست شد: «مهاجران خبر ندارند که افغانستان خیابان دارد، ماشین دارد و بچهها آنجا به مدرسه میروند.» میگوید اکثریت مردمی که عقل و خردشان را دست تلویزیون دادهاند، همانطور داوری میکنند که تلویزیون میگوید.
اما حالا اوضاع فرق کرده است، بیش از ١٠ سال است که افغانستان نیز رسانههای متنوع برای انتقال فرهنگ و هنر خود دارد. دیگر آن رابطه یکسویه بین ایران و افغانستان برقرار نیست. به صحبتهای قاسمیان برگشته که گفت رسانههای افغانستان هیچ خط قرمزی ندارند: «امروز ما رسانه داریم، اگر آزاد و بیبند و بار است یا جهت میگیرد، آن را درک کنید؛ چیزی را نشان میدهد که در چهلسال گذشته نتوانسته نشان بدهد. تازه زبان پیدا کرده تا در کشور خودش اعتراض کند که چرا سر مرز چهار مهاجر کتک خوردند یا در شیراز در قفس نگهداشته شدند.»
حالا نوبت پاسخ نوروزی به انتقادهای مولایی است. دهقان از او پرسیده در سطوح پایین که به اجرا برمیگردد چه نیروی انتظامی یا دادگاه یا مدرسه و بیمارستانها تغییر نگرش مهمتر است یا تغییر قانون و بهروز کردن قوانین مهاجرت؟ نوروزی میگوید كه ما بهعنوان کارشناس دعوت شدیم نه مسئول رسمی اما جریان سوالات به این سمت رفت که من مجبور شدم توضیح بدهم. من اشکالات را میپذیرم و بارها هم گفتهام؛ اما این کلمات بار حقوقی دارند. بین حاکمیت و مسئول حکومتی باید تفاوت قایل شویم. او در ادامه میگوید كه نمیشود در ایران زندگی کنیم و توقع استانداردهای اروپایی را داشته باشیم: «مسائل و مشکلات این جامعه را شما هم خودتان میدانید و باید این حجم مهاجر و نحوه ورود و پراکندگی را هم در نظر بگیرید. نخستين مهاجرتها بهطور جدی از اواخر دهه ٥٠ شروع شد و از آن زمان مهاجران در بطن جامعه زندگی میکنند نه در پناهگاه یا اردوگاه؛ اما اینکه اشکالاتی هست را میپذیرم که باید اصلاح شود.» اصلاح از نظر نوروزی هم در قانون و هم در نگرش باید صورت بگیرد. اما اصلاح نگرش نسبت به قوانین اولویت است: «چه توقعی از سربازی که لب مرز ایستاده داریم؟ تصور او را نسبت به موضوع رسانه میسازد و اصلاح نگرشها امر زمانبری است. اما با همین روندی که شروع شده و با کمک دوستان مهاجر این کار شدنی است.»
اخطار تمامشدن وقت به مجری میرسد. مجری میگوید كه این اخطار نادرست است و فعلا وقت داریم. پس بحث را اینگونه ادامه میدهد: این بازنمایی اثر منفی بر نسل جوانی داشته که اینجا رشد کرده و هرگز افغانستان را ندیده و هراس و بیم دارد. چه راهکاری میتوان برایش در نظر گرفت. محمدی به این سوال پاسخ میدهد: «جامعه مهاجران افغانستان در این سالها از نظر نیازهای هویتی در هیچ برنامهای دیده نشدند. هر چه نیازهای علمی و مهارتی در ایران برآورده شد، نیازهای عاطفی، روانی و هویتی مغفول ماند. جامعه مخاطب همه برنامههای فرهنگی بهطور طبیعی شهروندان ایرانی هستند؛ اما میتوانند امکان فعالیت به مهاجران بدهند که خودشان نیازهای هویتی را برآورده کنند. او از تجربه خود در مدارس خودگردان هنگام مطرحکردن مباحث هویتی میگوید: «وقتی این مباحث مطرح میشد، جوانان و نوجوانان ما مانند اسپند روی آتش بالا و پایین میپریدند.» او میگوید در کتابهای درسی یک نوع بیگانهپنداری وجود دارد و وقتی دانشمندان فارسیزبان به نام دانشمند ایرانی مطرح میشوند، کودک افغانستانی خود را در آینه آن نمیبیند. «تا به حال طوری نشان داده شده که انگار ما هیچ چیزی از خودمان نداریم.»
برخی رسانههای مجازی و شبکههای اجتماعی هم هستند که تصویر منفی از مهاجران نشان میدهند. قاسمیان میگوید كه اگر رسانههای دو کشور ارتباط دو سویه با هم برقرار کنند، میشود صحت اخبار را جویا شد: «در ایران هم خیلی وقتها در خصوص مسائل مهاجران از کاه کوه میسازیم. مثل این مسأله که گفتند یک عده افغانستانی در زیر آوار ماندهاند و هیچکس به دادشان نرسید؛ چون بعد از یک هفته هیچکس نیامد بگوید از خانوادهاش کسی زیر آوار مانده است، این دروغ بود.» اشاره او به ماجرای پلاسکوست که گفته میشود دلیل اینکه خانوادههای مهاجر افغانستانی اعلام مفقودی نکردهاند این است که آنها کارگران غیرقانونی بودند و خانوادهها از ترس اخراج از ایران خود را معرفی نکردهاند.
وقتی خودمان هویت مان را مخفی می کنیم، توقع مان از کشور میزبان زیاد نباشد
مولایی میگوید كه ما توقعمان از کشور میزبان زیاد است: «ما وقتی هویتمان را در کشور میزبان مخفی میکنیم، چه توقعی داریم؟ آرزوی دیرینه ما بود که بچههایمان در ایران درس بخوانند و امروز میتوانند. ما هم شرایط میزبان را درک میکنیم و میخواهیم خودمان را آنطور که هستیم بشناسانیم و در ایران هم گوش شنوا هست و میشنوند.»
زهرا زاهدی را صدا میزنند که تا به حال در پشت صحنه مراسم کمک میکرد و غافلگیر شده، شعرش را اینطور شروع کرد: «روزهایم گرفته/ چون ابروی در هم رفته تو/ خلوت، چون صحن حرم در روزهای برفی/ میگویند از تو هیچ نگویم/ تکهای از خویش را/ چشمم را، ناخنها یا لبها را از یاد ببرم/ میگویند به تو نیندیشم/ چون مسلمانی که پنجره گوشها را به اذان دلنشین ببندد/ محبوبم ما هیچ اشتراکی نداریم/ نه سرزمین مرا چاه نفتی است و نه مردم تو را پای آبلهای/ جز گذشتهای دور که مردم ما را در شعرها به هم میرساند/ در جشنوارهها/ همایشها و در ملاقاتهای روسای جمهوري…